آخرین اخبار
کد خبر: ۲۷۲۷۴
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۹
او فردی مهربان و متواضع و علاقمند به کتاب و مطالعه بود . کتابخانه او با انواع کتابهای مذهبی و مرجع شاهدی براین مدعاست. کودکان را دوست می داشت و نسبت به آنها مهربان بود ، در برابر والدین فروتن و متواضع و دلسوز بود و به خانواده اش عشق می ورزید.
به گزارش تنویر معلم شهید سعید رضا کاوه پیشقدم فرزند غلامرضا در تاریخ 1343/01/01 در شهرستان نی ریز در خانواده ای متدین و مذهبی قدم به عرصه وجود گذاشت .

او فردی مهربان و متواضع و علاقمند به کتاب و مطالعه بود . کتابخانه او با انواع کتابهای مذهبی و مرجع شاهدی براین مدعاست. کودکان را دوست می داشت و نسبت به آنها مهربان بود ، در برابر والدین فروتن و متواضع و دلسوز بود و به خانواده اش عشق می ورزید.

دوران تحصیل خود را در زادگاهش از دبستان فرهمندی آغاز کرد ، دوره راهنمایی را در مدرسه ولی عصر (عج) ، دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی گذارند. پس از اخذ دیپلم در مرکز تربیت معلم شهید اندرزگوی تهران ادامه تحصیل داد و رسالت معلمی را به دوش کشید ، معلمی دلسوز و مهربان که در هر گام برای جوانان یک راهنما و الگو بود.

 قبل از انقلاب در تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی سهم بسزایی داشت . در اولین حرکت پرچمدار بود و در صف اول تظاهرات حرکت می کرد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای خود را در سپاه و بسیج آغاز کرد و از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و تا زمان شهادت هفت نوبت به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام گردید .

چنانچه خانواده ایشان می گویند:اکثر اوقات بدون اطلاع عازم جبهه می شد. در اوایل بهمن 1365 که به جبهه رفت تا قبل از عملیات کربلای 8 مرخصی نگرفت. او حدود شش روز از روزه های ماه رمضان سال قبل را نگرفته بود لذا از فرمانده گروهان مرخصی می گیرد و قصد ده روز می کند و به وطن خویش بر می گردد و درست بعد از شش روز که روزه های خود را  می گیرد به جبهه بر می گردد و این دیدار آخرین دیدار او با خانواده بود.

 همرزمان وی می گویند :سعید همیشه عادت داشت که مناجات شعبانیه را با بچه ها بخواند و چون در آن سال در ماه شعبان بودیم ، او این بار مناجات را تنها می خواند و گریه می کرد و در قبری که حفر کرده بود به دعا و مناجات می پرداخت. وی در آخرین یادداشت خود می نویسد : غروب سرخ یادآور غروب عمر انسانهاست ، امشب عملیات است و در خون خود خفتن . اگر خدا بخواهد فردا خورشید طلوع خواهد کرد در حالی که در خون خود شناوریم .وی در عملیات کربلای 8 در جبهه شلمچه در تاریخ 20/1/1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهرستان نی ریز به خاک سپرده شد .روحش شاد و نامش جاودان

..............................................................

وصیتنامه شهید سعید رضا کاوه پیشقدم

 
بسم الله الرحمن الرحیم الهی کفی بی عزا"به سوی خدا روانه ایم ، نمی دانم چه بنویسم و چه بگویم تا اندکی آتش درونم را تسکین دهد و نمی دانم که چرا امروز تصمیم به نوشتن این  جملات را گرفتم . شاید اینان آخرین کلماتی باشد که به نام وصیت نامه من به شما می رسد البته نه وصیت که مرا نه بضاعت علمی و نه عملی است که توان وصیت به کسی یا چیزی باشد . پس تو ای عزیز اینان را به عنوان سرگذشت انسانی غرق در مادیات زندگی بنگر و ادب را از بی ادبان بیاموز . من چه می نویسم و تو چه خواهی خواند ، خود نمی دانم. در طول زندگی انسان برایش لحظاتی بیش می آید که شاید بهترین لحظات باشد اما ، ما .......... انسان با دوستانی آشنا می شود که آنان در کمک و یاری او گاهی صمیمی می شوند ولی ....... با این همه سخن ، من خود را انسانی غرق در گناه می دانم که حتی دوستانم به همین علت از من فاصله گرفته اند و به لقاء محبوب شتافته اند ولی من هر بار که به جبهه می روم کلماتی را بر روی کاغذ می آورم اما باز ، بعد از اتمام آنان را پاره کرده بر خود می خندم من کجا و چنین مسائل کجا ، اینان که می روند ، کدام مخلصی و من خود را در میان آنان جا زده ام ولی..........هر چه فکر می کنم که چه بنویسم حتی این بار ذهنم به من می گوید تو با نبرد دلیران چکار ؟ هر کس محبوب باشد مخلص باشد با ماست . تو چه داری هیچ . من بارها و بارها در موقعیت های مختلف که خدا عنایتی کرده و اندکی مرا واداشته که در وجود خود به تفکر بنشینم باز به این مسئله مهم رسیده ام که من فردی مخلص که به درد اسلام بخورد نبوده ام حرف تا عمل هزاران فرسنگ فاصله دارد . خود را مسلمان دانستن تا مسلمان بودن فاصله ای است که تنها اخلاص و تقوا    می تواند این فاصله را پرکند . همیشه گفته ام و در پیشگاه خدا و معبود بالسان الکن خود اعتراف کرده ام که خدایا ما نداریم و امیدمان فقط به عفو و بخشش تو است ، خدایا به همه امورم تو آگاهی و شاهد . من دلم می خواهد مانند دیگران به کمالی به خلوصی به اشک سحری برسم و ناله نیم شبی داشته باشم ، اما افسوس و هزاران افسوس که .......... در پیشگاه خداوند معترفم که هیچ نیم. خدایا همه امورم را به تو وامی گذارم خدایا در پیشگاهت معترضم که من بنده خوبی برای تو نبوده ام ، آری نبوده ام . از همه گناهانم از تو آمرزش می خواهم ، ببخش که سخت محتاجیم ، خدایا عزیزانم ، یارانم ، دوستانم ، آنان که در طول زندگی به خصوص بعد از انقلاب با آنان می جوشیدم ، تقوا را ایثار را ، مردانگی را ، عزت نفس را همه و همه را از آنان گرفته و با هم بودیم ید واحده بودیم همه به تو پیوستند . علت عقب ماندگی خود را خوب می دانم و اما باز به تو امیدوارم خدایا تو به من عنایت کردی و مرا در خانواده ای مذهبی قرار دادی ( معتقد به امام و قرآن ) اما من آنچنان که شایسته بود ، نبودم و نیستم ، خدایا تو را سپاس که مرا مؤمن قرار دادی اما با تمام وجود این کلمات را می نویسم تا شاید در فردای روزگار کسانی که توانستند در این راه گام نهند و خدمتگزار اسلام باشند از تجربیات ، از سرگذشت ما سودی برده باشند . برادران مسلمان دوست دارم اگرچه خود هیچ ندارم که به کسی عرضه کنم ولی خدا را شاهد می گیرم که در تمام زندگیم بخصوص این اخیر بیشترین تلاش خود را و علاقه خود را و فکر خود را در این می گذراندم که بیائید ما که ادعای مسلمانی ، مسجدی و ........ می کنیم در فکر جذب دیگران نیز باشیم ، خدا را شاهد می گیرم که هر کجا که جوانی و یا نوجوانی را در کوچه ای می بینم که بی تفاوت به همه مسائل زمانش ، در فکر ؛ خود را مسئول می دانم والله دلم می خواهد ، آرزو می کنم که ای کاش این قدرت ، این توان را در خود داشتم که سوزی را که در درونم وجود دارد به او بفهمانم اعمال ما باعث طرد افراد شده است . ما که خود را مؤمن می دانیم ، نمی دانم چه بنویسم بعد تو چه بخوانی ، سوز دل را نمی توان با قلم به روی کاغذ نوشت و بعضی مسائل در واژه سخن نمی گنجد تا بر روی کاغذ نوشته شود و ای کاش می توانستم این سوز را این آتش درون را به شما نیز منتقل کنم . بیشتر از همه چیز به فکر اسلام باشید و بچه های مسلمان ، ما می رویم و فردا همه ما در پیشگاه خدا بازخواست می شویم ، نکند خدای ناکرده من به عنوان یک معلم دینی و قرآن و توبه عنوان یک مسلمان نماز خوان اعمالت باعث دلسردی افراد شود . بخاطر خدا ، بخاطر اسلام خود را عقل کل ندانیم و دیگران را نادان نشماریم ، این بچه ها همه و همه فرزندان اسلامند اما این اعمال من و تو است که می تواند آنان را جذب کند یا دفع کند . نمی دانم این شکایت را و این فریاد را به کجا برم که در این شهر هیچ کس به فکر جذب نیروهای مخلص نیست هیچ کس برای اینان کار نمی کند ، اما اگر دیدند فلانی در مسجد پیدایش شد شروع به تهمت و افترا می کنند ، خود کسانی که ادعای مسلمانی می کنند نمی دانم تا کی باید در فکر طرد یکدیگر باشیم ، تا کی ، اندکی به اسلام فکر کنید اندکی به این نوجوانان معصوم و بی گناه فکر کنید ، اینان مخلصند ، مخلصها را دریابید ، در این شهر کدام جذب نیرو ، هیچ ، تمام مسئولید فقط بر سر هم زدن فقط اختلاف آفریدن ، آخر بس است . من آنم که رستم بود پهلوان ، تو فلانی او فلان ، هر کس حرف را پذیرفت حزب الله است و بقیه فلان ، با خون شهدا بازی نکنید و خود شهدا را ملعبه دست خود قرار ندهید ، اسلام را ، اسلام را ، مسلمانان را دریابید ، بقول برادر عزیز و مفقود الاثرمان اکرامپور : نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارممتحیرم که دهقان زچه روی کشته ما را اما والله دلم ، وجودم ، درونم ، برای این جوانان می سوزد . آخر اینان در دامان مادران اسلام بزرگ شده اند . اینان را دریابید بیش از آنکه خود را مطرح کنید اسلام را مطرح کنید . پیش از اینکه به فکر باند خود باشید به این فکر باشید که چه کسی برای اسلام مفیدتر است آخر بر سر هم زدن تا کی ؟ یکدیگر را کافر خواندن تا کی ؟ و تعجب این که همه در نماز جماعت شرکت می کنیم و همه به سوی یک معبود نماز می خوانیم . من از خود چیزی ندارم که وصیت کنم یا سرگذشتی ، اما شما شهدا را و زندگی شهیدان را الگوی خود قرار دهید - تقوی را از علی احصائی یاد بگیرید . اخلاص را از خلیل یاد بگیرید ، مردانگی و بزرگواری را از اکرامپور یاد بگیرید ، گذشتن از تمام قیود دنیا و خود را وقف اسلام کردن را از علی اصغر بیاموزید ، اهمیت به واجبات را از حمید یاد بگیرید ، بخاطر خدا کار کردن و در عین حال گمنام بودن را از عابدین زاده یاد بگیرید . زندگی بخاطر خدا را از شریعت یاد بگیرید . استقامت و پایداری در جهاد و جبهه را از محمد حسین پرهوده یاد بگیرید ، زندگیتان را ، سراسر وجودتان را همه و همه را با زندگی اینان تنظیم کنید و در عین حال تلاش کنید ، مخلص باشید و دلسوز اسلام ، تا خدا شما را کمک کند . از همه و هر کس مرا می شناخته است طلب عفو می کنم . بخاطر خدا عفو کنید  . پشتیبان اسلام باشید . والسلام ، سعید رضا کاوه پیشقدم 
نام:
ایمیل:
* نظر: