بیوگرافی.......
شهید سید
شجاع الدین رضوی سروستانی فرزند سید معزالدین در سال 1332 در شهر شیراز متولد شد.
وی دوران تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در شیراز گذراند. از همان دوران کودکی
روحیه ساده زیستی و کمک به محرومین در ایشان وجود داشت و بسیار پایبند به احکام و
قوانین دینی بودند. از هفت سالگی نماز میخواند. اطرافیان خود را به سادهزیستی و
دوری ازتجمل و اسراف سفارش میکردند و خودشان هم هرگز راضی نبودند که از پوشاک
گران قیمت و حتی نو استفاده کنند و بهترین وسایل خود از قبیل پوشاک و کفش و ... را
به فقرا و محرومین
میبخشیدند. در سال 1354 به آمریکا رفتند و در رشته مهندسی نساجی مشغول به تحصیل
شدند. ایشان در آمریکا هم از فعالیتهای اسلامی دست نکشیدند و در انجمن اسلامی
آنجا مشغول فعالیت شدند.
همزمان با فعالیتهای انقلابی ملت ایران ایشان تحصیل در آمریکا را نیمه تمام رها کردند و به فرانسه نزد امام رفتند و با پیروزی انقلاب چند روز بعد از آمدن امام به وطن، ایشان هم به ایران آمدند و در تهران جزء کسانی بودند که به تشکیل هسته اولیه سپاه پرداختند. پس از مدتی به شیراز بازگشتند و بنا به توصیه امام که محرومیت زدایی و مبارزه با بیسوادی بود به تشکیل نهضت سواد آموزی کمک کرده و خود نیز به تدریس در این نهضت مشغول شدند. ایشان به مناطق محروم شیراز مرتب سر میزدند و خانوادههای محروم و بی سرپرست زیادی را تحت سرپرستی داشتند. در زمان آغاز جنگ تحمیلی به سپاه تهران برگشته و از آنجا به اهواز اعزام شدند و در منطقه گلف اهواز مشغول آموزش فنون نظامی به رزمندگان بودند که در تاریخ 15/10/59 بر اثر اصابت ترکش نارنجک به سرشان به شهادت رسیدند.
وصیت نامه سراسر تواضع این شهید عزیز را بخوانید...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم پدر عزیز، مادر دلسوز، دوستان گرامی...
عزیزانم مرا شهید ننامید که شهید شاهد است، شاهد لزوما عادل و عادل به کسی میگویند که هر چیز را در جای اصلی و حقیقی خود قرار دهد. و من قلبم، این خانه کوچک گران قیمت را نه گران که ارزان، نه به نور الله که به وجود کثیف و شوم شیطان سپردم و این بیعدالتی محض است بنابراین من عادل نیستم لذا شاهد هم نمیتوانم باشم و شهید هم نیز.
آری مرا شهید نگویید که دیگران گمان نبرند که شهیدان مثل من قلبی سیاه از ظلمت گناه دارند من راه یافته نبودم که به دنبال راه میگشتم به همین خاطر هرگز نتواستم آنچه امام عزیز از امت توقع داشت همان باشم و عاملش قلب سیاهم بود که اجازه نمیداد او را نیک بشناسم. از شما تقاضا دارم در مجالس ترحیم حضرت صاحب زمان را به نایب عزیزش قسم دهید که پیش خدا شفیع من شود تا مورد عفوم قرار دهد. شما عزیزان را هم سفارش میکنم که در وجود امام عزیز دقت بیشتری کنید، راهش را با شناخت طی نمایید و حرفش را با تمام وجود بپذیرید و از دل و جان به آن عمل کنید. والسلام
«در تشییع جنازه من فقط بگوئید ما همه سرباز توئیم خمینی»