آخرین اخبار
کد خبر: ۴۱۲۹۳
تاریخ انتشار: ۰۷ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
وهب و هانیه کاروان امام حسین(ع) را در حالی همراهی کردند که تنها 9 روز از ازدواجشان می گذشت در حقیقت وهب و هانیه ماه عسل خود را در کربلا کنار اباعبدالله الحسین(ع) و خاندان ارجمندشان گذراندند
به گزارش تنویر به نقل از طنین یاس شیوه های درست امر به معروف و نهی از منکر، اشاعه دین مبین اسلام ترویج متعالی اسلامی و معرفی شخصیت های برجسته اسلام همواره یکی از مهم ترین دلایل گرایش افراد به دین مبین اسلام است.

تاریخ چندین هزار ساله اسلام از مبعث پیامبر(ص) تا کنون هیچ نمونه ای بهتر و اولا تر از ائمه اطهار(ع) به خود ندیده است به طوری که می توان اذعان داشت چهره های نامی شخصیت های برجسته اسلامی در تمامی ابعاد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و علمی بر روی خط فکری این الگوهای بی نظیر حرکت کرده و جریان سازی های بزرگی به وجود آورده اند.

امام حسین(ع) به عنوان کشتی نجات بشریت که بی واسطه پیامبر اکرم(ص) و سبک زندگی ایشان را درک کرده است به دلیل حادثه واقعه عاشورا که واقعه ای بی نظیر برای آموختن آموزه هایی همچون ایثار، شجاعت، ولایت پذیری، اسلام طلبی، امربه معروف و نهی از منکر است در میان مسلمانان بیشترین محبان و شیفتگان را دارد.

در حاشیه واقعه کربلا زنان و مردانی بودند که با دیدن کرامات و حسن خلق و حقانیت امام حسین(ع) نه تنها همراه او شدند بلکه با اختیار کردن دین اسلام در زمره شهدای کربلا و لبیک گویان به ندای هل من ناصرالینصرونی، قرار گرفته اند.

یکی از زنانی که امام حسین(ع) را در قیام عاشورا همراهی کرد و پسر تازه دامادش را فدایی کرد، "قمر مادر وهب" بود.

ام وهب، به همراه پسرش وهب و عروسش هانیه در بیابان اطراف کربلا (ثعلبیه) به دامداری مشغول بودند، این سه نفر در ابتدا مسیحی بودند و زندگی آرام و ساده‏ ای داشتند، وهب گوسفندان خود را برای چرا به دشت و صحرا می‏ برد و شب باز می‏ گشت. او تازه با هانیه ازدواج کرده بود.

امام حسین (ع) که  با یاران خود در مسیر حرکت ‏به سوی کربلا بودند چشمشان در صحرای ثعلبیه به خیمه سیاهی افتاد. امام نزدیک خیمه رفت و دید پیرزن فقیری در آنجا زندگی می‏ کند، این پیرزن قمر مادر وهب بود امام حسین(ع) حال و روزگار او را پرسید او گفت: روزگار می‏ گذرد ولی ما در مضیقه آب هستیم. اگر آب داشتیم بسیار خوب بود.

امام حسین(ع) پس از شنیدن سخن ام وهب در مورد نبود آب، به همراه او به کناری رفتند تا به سنگی رسیدند، امام با نیزه خود آن سنگ را از جا کند و آب خوش‏گواری از زیر سنگ بیرون آمد، پیرزن با خوشحالی فراوان از امام (‏ع) تشکر کرد.

امام حسین(ع) هنگام خداحافظی از ام وهب، هدف از هجرت و حرکت‏ خود را به سمت کربلا بازگو کردند و به ام وهب فرمودند: مــا بــه یــار و یـاور نیــاز داریــم و زمانی که پسرت وهب بازگشت، به او بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم کمک کند.

با رفتن امام حسین(ع) ام وهب در حیرت فرو رفته بود، عظمت، کرامت، ضعیف ‏نوازی و مهربانی امام(ع) فکر و قلب او را قبضه کرده بود. دلش می‏ خواست‏ با امام حرکت کند، صبر کرد تا عروس و پسرش آمدند. این دو با دیدن آب گوارای چشمه در کنار خیمه خود با تعجب پرسیدند و ام وهب ماجرا را برای آنها بازگو کرد و پیام امام حسین(ع) را نیز به پسرش ابلاغ کرد.

این 3 نفر چنان شیفته امام حسین(ع) شدند که سریع بار و بنه خود را برداشتند و به سوی کاروان امام شتافتند و در محضر امام حسین(ع) به دین اسلام گرویدند.

زمانی که وهب به همراه همسر و مادرش کاروان امام حسین(ع) را همراهی کردند تنها 9 روز از ازدواجشان می گذشت در حقیقت وهب و هانیه ماه عسل خود را در کربلا کنار اباعبدالله الحسین(ع) و خاندان بزرگوارش گذراندند.

قمر مادر وهب در کربلا با دلاوری های خود حماسه آفرید و روسفیدی دوسرا را به واسطه لبیک به ندای رهبر زمانه خویش بدست آورد، لحظه های عاشقی و شیدایی وهب و هانیه نسبت به امام حسین(ع) خواندنی است: روز عاشورا فرا رسید، قمر به وهب گفت: پسرم برخیز و پسر دختر پیامبر(ص) را یاری کن؛ وهب گفت: مادرم حتما یاری می‏کنم و کوتاهی نخواهم کرد.

ام وهب آنچنان پسرش را عاشقانه به سوی میدان دعوت می‏کرد که گویی می‏ خواهد کبوترش را به سوی میدان به پرواز درآورد. او اشک شوق می‏ ریخت که جوان تازه دامادش، در رکاب حسین‏(ع) شهید شود.

هانیه همسر وهب به خاطر غربت و اینکه تازه عروسی کرده بود، در آغاز در خصوص رفتن وهب به میدان بی‏ میل بود چرا که این نوعروس تحمل فراق وهب برایش سخت و رنج‏ آور بود اما قمر اصرار داشت که وهب به میدان برود و می‏ گفت: پسرم از تو راضی نخواهم شد مگر اینکه به یاری پسر پیغمبر(ص) بروی. پسرم تو هرگز به شفاعت جد امام حسین‏(ع) نمی‏رسی مگر با رضایت امام و رضایت من.

هانیه با شنیدن سخنان ام وهب رو به همسرش کرد و گفت: وهب، وقتی که کشته شوی وارد بهشت می‏ شوی و همنشین حورالعین می‏شوی. آنگاه مرا فراموش می‏کنی. اگر می‏خواهی دلم را آرام کنی، نزد امام حسین‏ (ع) برویم و در محضر او با من عهد کن که مرا فراموش نکنی؛ وهب و هانیه به حضور امام آمدند. هانیه به امام عرض کرد: من دو حاجت دارم: وقتی که وهب کشته شد، من بی‏ سرپرست می ‏شوم، مرا به اهل‏بیت‏ خودت ملحق کن و اینکه وقتی که وهب کشته شد و با حورالعین محشور شد، شاهد باش که او مرا فراموش نکند.

این سخنان از دل برخاسته هانیه چنان امام حسین(ع) را منقلب کرد که قطرات اشک از چشمان مبارک امام سرازیر شد و هانیه را آرام کرد و قول داد که به خواسته‏های او عمل شود.

وهب به میدان تاخت و رجز جانانه خواند و ایثارگرانه جنگید، و جماعتی را کشت و نزد مادر بازگشت و گفت: آیا از من راضی شدی؟

قمر گفت: از تو راضی نمی‏شوم تا در پیشگاه حسین‏(ع) کشته شوی. او به میدان بازگشت و همچنان با صولت عجیب می‏ جنگید به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت. سپس هر دو دست او را قطع کردند.

همسرش هانیه عمودی برداشت و کنار شوهرش آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت در رکاب پاکان، با دشمن جنگ کن، وهب لباس همسرش را گرفت تا او را به خیمه‏ ها برگرداند. ولی او می ‏گفت: برنمی‏ گردم تا با تو کشته شوم.

امام حسین‏(ع) فرمود: از ناحیه ما بهترین پاداش به شما برسد، به خیمه‏ ها برگرد و هانیه بازگشت. وهب همچنان جنگید تا او را اسیر کرده نزد عمرسعد آوردند. عمرسعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختی داری.»

سپس دستور داد گردنش را زدند و سربریده او را به سوی لشگر امام حسین‏ (ع) انداختند، در اینجا نوبت ام وهب بود که حماسه خلق کند، این مادر سربریده پسرش را به آغوش کشید و خون صورتش را پاک کرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که با شهادت تو، مرا روسفید کرد».

وهب هنگام شهادت 25 سال داشت. او و خانواده ‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند و تنها 17 روز از ازدواج انها گذشته بود.

ام وهب سر بریده پسرش را به سمت دشمن پرتاب کرد و گفت: متاعی که در راه خدا دادم پس نمی‏گیرم. آن‏گاه عمود خیمه را از جا کند و به میدان رفت و دو نفر از دشمن را کشت. امام حسین‏(ع)ل فرمود: ای مادر وهب به خیمه برگرد، پسرت اکنون با رسول‏ خدا (ص)است. او به خیمه بازگشت در حالی که می گفت: «خدایا امیدم را ناامید نکن‏»، امام به او فرمود: ای مادر وهب امیدت برآورده است.

هانیه همسر وهب خود را به جنازه به خون غلتیده  همسرش وهب رساند، خون‏ ها را از پیکر او پاک می‏ کرد و می‏ گفت: «بهشت‏ بر تو گوارا باد»، شمر ملعون با دیدن این صحنه به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نو عروس زد و او را کشت؛ هانیه همسر وهب نخستین و یگانه زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین‏ (ع) به شهادت رسید.

نام:
ایمیل:
* نظر: