کد خبر: ۴۵۰۷۵
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۰

شهید هدایت اکبری

 شهید هدایت الله اکبری متولد سال 1342 می باشد، وی دوران تحصیلش را در سعادت شهر در منزل اجاره ای با دوستان و برادرانش پشت سرگذاشت. صاحب خانه اشان برای پدر تعریف کرد که هر روز صبح وقتی هدایت الله شروع به قرآن خواندن می نمود من از کار و زندگی دست می کشیدم و به صوت قرآنش گوش می دادم. همکلاسان او می گویند در زمان طاغوت هدایت الله نمازش ترک نمی کرد و در عملش خلوص خاصی حاکم بود.

هدایت الله از نظر اخلاق و رفتار نمونه بود و دیگران را شیفته خود می کرد. هنگامی که در شهیدآباد ده، دوازده نفر شهید شده بودند، می گفت: بی وضو در شهیدآباد گشتن جرم است! خودش به این حرف کاملاً پایبند بود و عمل می کرد.

مدتی که جبهه بود چندبار زخمی شد، ولی از جبهه دست نکشید. یادم هست از جبهه لباس و کفش نمی گرفت و لباس های کهنه را وصله می کرد و می پوشید. وقتی به او می گفتم حداقل کفش نو بگیر چون می خواهی راه بروی باید کفش مناسب پایت باشد، می گفت همین کفش ها و لباس ها خوب است. آن قدر بزرگوار بود که هیچ موقع کارهای شخصی خود را به خواهرانش نمی سپرد و خودش انجام می داد. هدایت در گردان فجر، تیپ المهدی در عین خوش به درجه شهادت نائل شد.


«ام البنینِ» شهید آباد/ 

این ها فقط گوشه ای است از عظمت آدم های آسمانی این قطعه از خاک. خاکی که قبل از انقلاب به «چم بیان» معروف بوده و در جریان سفر آیت‌الله مهدوی کنی در سال ۶۲ نامش شد شهید آباد. وقتی ۱۵۰ کیلومتر از شیراز به سمت شمال استان فارس بروی این قطعه از بهشت خودنمایی می کند.
 مادر. مادرِ چهار پسر. مادرِ چهار شهید. ستاره؛ حاجیه ستاره اکبری! نزدیک ۸۰ سال است این ستاره، دارد خورشید و ماه را از نور وجودش روشنی می دهد. اندازه دلش را نمی شود با مقیاس های دنیایی سنجید. بزرگ است. خودش از دلش و دلش از خودش بزرگتر. در کمتر از ۵ سال، ۴ پسرش رفته اند. پر کشیده اند. آسمانی شده اند. صلابت کلامش شنونده را میخکوب می کند. «شیرزن» یعنی او و او یعنی: «حاج خانم ستاره!»

حاجی هم دست کمی از همسرش ندارد. ساکت است و با صفا. برای شهادت بچه ها هم گریه نکرده. حافظ قرآن است. می گوید: اگر مریض نشده بودم بیشتر از این ۷ جزء حفظ می کردم.

 یک خانواده چهار شهیدی (محمد شفیع، نورالدین، هدایت‌الله و عین‌الله اکبری – فرزندان یدالله) 

 چهارشهیدوالامقام اززبان مادرشان

«الحمدلله جای بَد نرفته‌اند، لیاقتش را داشته اند» جواب کوتاه او به کسی است که می پرسد: از رفتن بچه ها ناراحت نیستی؟!

حاج یدالله پدر شهیدان

من خودم نیروی جبهه بودم که عملیات کربلای چهار آغاز شد. همسنگرانش گفتند: وقتی دستور عقب نشینی دادند، با احساس مسئولیتی که می کرد، ایستاد تا همه بچه ها به عقب برگردند و پس از بازگشت همه نیروهایش، از آنجا که خدا او را بر سر سفره خصوصی اش دعوت نموده بود  در شلمچه شربت شهادت نوشید.جنازه پاکش بعد از کربلای پنج و پس از چهل روز به آغوش وطن برگشت.

با گذشت پنج شش سال از شهادت چهارمین و آخرین فرزندمان، خدا پسری به ما داد که نامش را "مهدی” گذاشتیم.

ما بچه هایمان را دادیم تا جوانان گوش به فرمان ولایت باشند

من و همسرم بعنوان پدر و مادر چهار شهید فرزندانم را جهت حفظ میهن، اجرای فرمان حضرت امام خمینی(ره) در راه خدا دادیم از ملت سرافراز ایران خصوصاً جوانان تقاضا داریم درحفظ خون های پاک شهیدان گرانقدر فروگذاری نکنند. گوش به فرمان مقام عظمای ولایت باشند. وصیت نامه الهی و سیاسی امام را در نظر داشته باشند. نکند خدای نکرده انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بیافتد که این هوشیاری و در صحنه بودن مردم انقلابی را می طلبد.

انتهای مطلب/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: