شاید در نگاه اول، عجیب به نظر برسد اما پروندهی هستهای ایران، بیش از آنکه ماهیت تکنیکال و داخلی داشته باشد، ماهیت «ژئوپلتیک» و «منطقهای» دارد.
به گزارش تنویر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی khamenei.ir، جهان
و به تبع آن منطقهی غرب آسیا دستخوش تغییرات گستردهای شده است. تغییراتی
که حاکی از تغییر ژئوپلتیک جهان است، آن هم دقیقا خلاف نقشهای که آمریکا
به عنوان قدرت هژمون دو دههی اخیر برای آن ترسیم کرده بود.
شکست پروژهی نظم نوین آمریکایی
پیشتر، ریچارد نیکسون، سیوهفتمین رئیسجمهور آمریکا در فاصلهی زمانی
۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲ میلادی، در بیان اهمیت جهان اسلام گفته بود: ««جهان اسلام در
قرن بیستویکم، مهمترین میدانهای زورآزمایی سیاست آمریکا است.»۱
شاید در نگاه اول، عجیب به نظر برسد اما
پروندهی هستهای ایران، بیش از آنکه ماهیت تکنیکال و داخلی داشته باشد،
ماهیت «ژئوپلتیک» و «منطقهای» دارد و در حقیقت آمریکا به حل آن در یک
چارچوب کلان منطقهای مینگرد.
چندین ماه پیش «یوشکا فیشر»، وزیر پیشین امورخارجه و معاون صدراعظم سابق
آلمان نیز در یادداشتی که در «پراجکت سیندیکیت» منتشر کرد، به بررسی تحولات
اخیر منطقهی غرب آسیا و آیندهی پیش روی آن پرداخته و نوشته بود: «ایران
بزرگترین برندهی این منطقه خواهد بود، کشوری که قدرت و نفوذش در عراق و
افغانستان بهواسطهی سیاستهای آمریکا در دوران جرج دبلیو بوش افزایش
چشمگیری یافت. بهمنظور دستیابی به راهحلهای پایدار در عراق و سوریه،
همکاری ایران بسیار لازم و ضروری است و این کشور نقش بسیار مهمی را در
مناقشهی میان اسرائیل و فلسطین و همچنین لبنان ایفا میکند. دور زدن ایران
در جستجو برای راهحل بحرانهای بیشمار این منطقه غیرممکن است. در واقع،
به نظر میرسد گزینهی مبارزه علیه گروه تروریستی داعش، حتی با وجود
همکاریهای نظامی محدود میان آمریکا و ایران به یکی از گزینههای موجود روی
میز تبدیل شده است. با این حال، مسئله استراتژیکی اصلی در این زمینه در
جبهههای جنگ منطقه حلوفصل نخواهد شد، بلکه تنها از طریق انجام مذاکرات
مختلف و متعدد در مورد برنامه هستهای ایران میسر خواهد بود.»۳
ربط دادن و کشاندن مذاکراتی که بر محور موضوع هستهای ایران تشکیل شده است
بر موضوعاتی نظیر اقدامات ایران در عرصهی منطقهای و بینالمللی توسط
آمریکاییها نیز در همین پازل است که قابل فهم و تحلیل است. بر همین مبنا
است که اساسا آمریکا به مذاکرات هستهای بهمثابه اهرمی برای مهار ایران و
جلوگیری از ظهور این قدرت جدید منطقهای نگاه میکند. از این زاویه، حتی
اگر مشکل پروندهی هستهای ایران هم به سرانجام برسد، باز هم آمریکا
موضوعات دیگری را بهانه خواهد کرد. همچنانیکه جرج فریدمن، به این موضوع
اشاره کرده و میگوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور
نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا،
بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی
منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده
است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است.»۴
نویسنده: محمد پورغلامی
پینوشتها:
۱. خلیلی، اسدالله (۱۳۸۱)، روابط ایران و آمریکا (بررسی
دیدگاه نخبگان آمریکایی)، تهران: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات
بین المللی ابرار معاصر، صص ۳۳۴ـ۶۸
۲. برومند، حسامالدین، نسخه تسلیم، نشریه عصر اندیشه، ش دوم، ص ۷۹
۳. http://www.eshraf.ir/۳۳۸۵
۴. http://kayhan.ir/fa/news/۴۰۱۹۸