برشهايي از زندگي شهيدان شاخص ارتش به مناسبت 29 فروردين روز «ارتش جمهوري اسلامي ايران»
به گزارش تنویر ،
امام خميني، ارتش را مهمترين سازمان تشكيلدهنده بنيه دفاعي كشور
ميدانستند كه با هزينه مردم تشكيل شده و توسعه يافته است و بايد اهداف اين
سازمان در خدمت منافع مردم و كشور باشد. در حالي كه بسياري از افراد و
گروههاي سياسي به ويژه گروههاي چپ و مجاهدين خلق، اصرار بر انحلال ارتش و
ايجاد ارتش جديدي با عنوان ارتش بيطبقه توحيدي داشتند حضرت امام به حفظ
ارتش و ادامه حيات آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي معتقد بودند. امام خميني
بر اين باور بودند كه مشكل اصلي ارتش، حاكميت شاه مستبد بر آن و عدم تكيه
بر تعاليم الهي بوده است كه آن را علاوه بر مأموريت ذاتي كه حفظ تماميت
ارضي كشور است در خدمت منافع امريكا قرار داده و نيز براي حفظ تاج و تخت
سلطنت به كار گرفته است. بنابراين با تغيير ساختار فرماندهي و كنترل آن،
ارتش ميتواند در خدمت مردم باشد و به ارتشي مستقل و متكي بر ظرفيتها و
توانمنديهاي ملي تبديل شده و به مأموريت ذاتي خود بپردازد. بر همين اساس
يكي از اولين اقدامات امام خميني براي نشان دادن اهميت نيروهاي مسلح، تعيين
روز 29 فروردين سال 1358 به عنوان روز ارتش بود. امام در پيامي كه در اين
باره صادر فرمودند از ارتش خواستند تا در همه شهرهاي ايران از مقابل مردم
رژه برود و وفاداري خود را به ملت نشان دهد و از مردم هم خواستند تا از
چنين ارتشي حمايت كنند. در ادامه نگاهي به بخشهايي از زندگي شهداي شاخص
ارتش داريم كه ميخوانيد.
شهيد وليالله فلاحيدر
آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد، عملياتي عليه نيروهاي عراقي انجام گرفت تا
آن شهر از تعرض دشمنان رهايي يابد. شهيد فلاحي در نقطهاي ميان خط آتش
نيروهاي خودي و سربازان دشمن براي نظارت بر اين عمليات حضور داشت و تنها
فرد همراه ايشان من بودم. تبادل آتش بين دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار
گلولههاي توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراكنده شنيده ميشد. دكتر
چمران در آن عمليات مجروح گرديد و تعدادي از رزمندگان ما هم به شهادت
رسيدند. به شهيد فلاحي پيشنهاد كردم كه براي محافظت از تركشها و گلولهها،
از كلاه آهني استفاده كند، اما او اظهار داشت: « اگر نگهدار من آن است كه
من ميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد.» با اين وجود از ايشان كه آن
زمان رئيس ستاد مشترك بود خواهش كردم كه براي اطمينان خاطر استفاده از كلاه
آهني، هنگام انفجار گلولهها به روي زمين دراز بكشند. شهيد فلاحي با
لبخندي گفت:«تو از من خاطر جمع باش، چون انسان شهيد نميشود مگر آنكه قبل
از شهادت، كامل شده باشد. ضمن آنكه من هنوز به آرزويم نرسيدهام. »من كه در
پي راهي براي بازگشت يا جانپناه امني بودم، پرسيدم: تيمسار شما مگر چه
آرزويي داريد؟ لحظهاي تأمل كرد و سپس گفت: «ميداني تنها آرزوي من چيست؟»
گفتم: آرزوي هر فرد نظامي در مرحله اول، سربلندي ميهن و اهتزاز پرچم كشور
به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و اين نشان ميدهد كه مردم آن كشور زنده،
پويا و در دنيا قابل احترام هستند. ايشان گفتند: «بله، همه اينها درست است
اما ميداني كه من وجب به وجب خاك خوزستان را به علت محل خدمت اوليهام
ميشناسم. با توجه به پيشروي سريع عراق آرزو داشتم كه ارتش عراق زمينگير
شود كه چنين شد. تنها يك آرزوي بزرگ ديگر دارم. تنها آرزويم اين است كه
ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانيم.» كمتر از يك سال
بعد تيمسار فلاحي به آرزوي خود رسيد اما چند ساعت پس از تحقق اين آرزو، به
والاترين مقام انساني يعني شهادت در راه خدا نائل گرديد.
شهيد يوسف كلاهدوز
شهيد
كلاهدوز عاشق مطالعه بود و بيشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش و مطالعه
ميكرد. به سادهزيستن علاقه زيادي داشت. تدوين اساسنامه تشكيلاتي سپاه از
جمله مواردي است كه شهيد در آن نقش بسزايي داشت و زماني كه مقرر شد براي
سپاه آرم و علامتي در نظر گرفته شود، وي معتقد بود بايد با صاحبنظران
مشورت شود. در اين زمينه سهلانگاري را بجا نميدانست. اهل افراط و تفريط
نبود. برخوردهايش كاملاً حسابشده و سنجيده بودند. حالت تعادل ايشان در
زندگي ميتواند سرمشق و الگوي خوبي براي ساير برادران سپاه باشد. او عنصري
آگاه و در تمام زمينهها فعال، كنجكاو و نمونه بود. راستي، درستي و صداقت
در كارها، رفتار و گفتارش جلوهگر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود،
زيرا او خود را از صميم قلب مطيع اوامر امام ميدانست و ميكوشيد حركات و
سكناتش با خواستههاي حضرت امام مطابقت كامل داشته باشد. بسياري از دوستان و
همرزمان وي معتقدند كه او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است و
مجموع ويژگيهايي كه انقلاب براي يك سپاهي و يك پاسدار اسلام قائل است در
او گرد آمده بود. او از تظاهر و خودنمايي پرهيز داشت و در انجام وظايف
اجتماعي، اعتقادي و مذهبي ميكوشيد كارها را بدون ريا و تنها به خاطر رضاي
خدا انجام دهد و همين صفت حسنه او بود كه باعث شد همسايگانش متوجه نشوند
كسي كه در همسايگي آنها زندگي ميكند قائممقام سپاه پاسداران انقلاب
اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انقلاب
اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انگشت حسرت
به دهان گيرند كه چرا او را بهتر و بيشتر نشناختهاند. در انجام فرمانهاي
الهي پايبند بود و تحت هيچ شرايطي از انجام آن، شانه خالي نميكرد. در
محيط خانواده آرام و متين بود چنانكه همه او را دوست ميداشتند. در كارها
بسيار جدي و مطمئن بود و احساس مسئوليت ميكرد. مردمدار، خوشفكر، مؤدب و
پاكيزه بود و به راستي كه خلوص و ادب و رفتار او ميتواند براي همگان سرمشق
و الگوي خوبي باشد.
شهيد جواد فكوري
فكوري
جزو بزرگاني بود كه پلهپله، نردبان ترقي را طي كرد و وقتي به جايگاه
خلباني و كسوت هدايت جنگندههاي ايراني رسيد، كمال واقعي را با تمام وجود
حس و لمس كرد. فكوري ميگفت: «ارتش جمهوري اسلامي ايران هم دوش با ساير
رزمندگان، پاسداران دلير و نيروهاي بسيج، به طور قطع پيروز خواهد شد و
اميدوارم در آيندهاي نه چندان دور به اين هدف نهايي خود كه پيروزي است،
برسيم.» در مصاحبه ديگر چنين گفته بود: «ما اگر خود را به مرحله خودكفايي و
استقلال اقتصادي، فرهنگي، سياسي و نظامي نرسانيم، مسلماً نميتوانيم ادعا
كنيم كه انقلاب را به پيروزي رساندهايم. اين جنگ تحميلي براي هر چه بيشتر
وابسته كردن امپرياليسم و به دنبال محاصره اقتصادي عليه اين ملت توسط
امريكا طرحريزي شده و ما بايد بدانيم براي كسب پيروزي در اين جنگ، همچون
مسلمانان صدر اسلام در شعب ابيطالب كه سه سال تمام در درهاي خشك و در
شرايط دشوار اقتصادي زندگي كردند و حاضر به وابستگي نشدند زندگي كنيم، اگر
شده با چنگ و دندان بجنگيم و ايمان داشته باشيم، خدا ما را ياري خواهد
كرد.»
شهيد موسي نامجو
همسر
شهيد نامجو روحيه و رفتار وي را چنين توصيف ميكند: « از وقتي سعادت همسري
اين مرد بزرگ را پيدا كردم، دگرگوني سياسي در زندگي من به وجود آمد و با
كمك و ارشاد او، شور و شوق نهفته مذهبيام شكوفا شد. تحت تأثير اعتقادات
شهيد نامجو، تلاش ميكردم خودم را به او برسانم و معلومات علمي و
اجتماعيام را بالا ببرم. سيد موسي در طول زندگي پربركتش، نه تنها همسري
نمونه و شايسته براي من بود بلكه حكم آموزگاري پرحوصله را داشت كه در همه
مراحل زندگي، مرا راهنمايي ميكرد. شهادت آرزوی ایشان بود. در نیمههای
شب، وقتی به نماز میایستاد، با خدا راز و نیاز میكرد و با اشك و نالههای
بلند از خدا آرزوی شهادت میكرد. او در مورد شهادتش با بچهها صحبت كرده
بود و آنها را آماده شهادت خود کرده بود. البته این آمادگی را از سالها قبل
به من داده بود و از من خواسته بود در صورت شهادت او اصلا گریه نكنم.»
شهيد موسي نامجو در روز 7 مهرماه 1360 هنگامي كه به همراه جمعي از
فرماندهان قصد رجعت به تهران جهت عرض گزارش خدمت امام(ره) داشتند دچار
سانحه شدند و هواپيماي ايشان در نزديكي كهريزك سقوط كرد.
شهيد علي صيادشيرازي
يك
سال پس از شروع جنگ تحميلي و پس از شهادت فرماندهان شهيد فلاحي، فكوري،
كلاهدوز، نامجو، جهانآرا و انتصاب سرلشكر ظهيرنژاد به سِمَت رئيس ستاد
مشترك ارتش در 9 مهرماه 1360، سرهنگ صيادشيرازي با فرمان حضرت امام خميني
(ره) به سمت فرماندهي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب و وارد
جبهههاي غرب و جنوب شد. در طول حدود پنج سال انجام وظيفه در اين مسئوليت
خطير، عملياتهاي سرنوشتسازي چون طريقالقدس، فتحالمبين، بيتالمقدس و
دهها نبرد ديگر با هدايت و فرماندهي او انجام شد كه موجب بيرون راندن دشمن
از خاك سرزمين اسلامي ايران گرديد. آن شهيد والامقام در صحنههاي نبرد با
ضدانقلاب و جنگ تحميلي بارها مجروح شد و با همان حال مجروحيت به مبارزات
خود ادامه داد. وي لايق آن شد كه رهبر كبير انقلاب اسلامي، حضرت امام
خميني(ره) در پايان مسئوليت وي در سِمت فرماندهي نيروي زميني او را
اينگونه توصيف فرمايند: «با تقدير از زحمتهاي طاقتفرساي سركار سرهنگ
صيادشيرازي كه با تعهد كامل به اسلام و جمهوري اسلامي در طول دفاع مقدس، از
هيچگونه خدمتي به كشور اسلامي خودداري نكرده و اميد است در آينده نيز در
هر مقامي باشد موفق به ادامه خدمتهاي ارزنده خود باشد. . .»
شهيد حسن آبشناسانزماني
كه صدام خيلي از شهرها را موشك باران ميكرد، آبشناسان نامهاي با اين
مضمون به او نوشت: « اگر جناب صدام حسين ژنرال است و فنون نظامي را خوب
ميداند و نظريهپرداز جنگي است، پس به راحتي ميتواند در دشت عباس با من و
دوستان جنگآورم ملاقات كند و با هر شيوهاي كه ميپسندد، بجنگد، نه اينكه
با بمبافكنهاي اهدايي شوروي محلههاي مسكوني و بيدفاع را بمباران كند و
مردم را به خاك و خون بكشد.» صدام حسين در جواب نامه ايشان، ژنرال قادر
عبدالحميد را با گروه ويژهاش به دشت عباس كه جولانگاه آبشناسان و شيران
ايرانياش بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقي، در اصطلاح يك جنگ تخصصي را به وي
نشان بدهد. دلاور دشت عباس كه سالها قبل در اسكاتلند، عبدالحميد و گروهش
را در مسابقه كوهنوردي ارتشهاي منتخب جهان شكست داده بود، بار ديگر در
نبردي حقيقي مقابل ژنرال عراقي قرار گرفت و بعد از يك درگيري طولاني، وي و
لشكرش را شكست داد و توانست تعداد بسياري، از جمله خود عبدالحميد را به مدد
نيروهاي كارآزموده و جنگآورش به اسارت بگيرد. امير سرتيپ كياني درباره
شهيد آبشناسان ميگويد:«در عمليات قادر، ايشان به ديدگاه تاكتيكي آمد (جايي
كه با دشمن فاصله كمي دارد). آن شهيد بلافاصله دستور داد تا چادري براي
نماز برپا كنند تا نماز به جماعت برگزار شود. در آن موقع گلولههاي دشمن
برسر ما ميباريد و تعدادي از پرسنل از شركت در نماز جماعت اضطراب داشتند.
شهيد آبشناسان متوجه موضوع شد و گفت عمليات ما و جنگ ما براي نماز است. به
دنبال فرمايش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شركت كرديم و نماز عاشقانهاي
اقامه شد.»