جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۲:۵۹:۰۹
کد خبر: ۳۹۹۳۳
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۸
مصاحبه
به مناسبت هفته دفاع مقدس،تنویر زرقان،مصاحبه هایی را با برخی از آزادگان،جانبازان،و خانواده های شهدا،انجام داد.که ما هر هفته یکی از این مصاحبه ها را در این سایت منتشر خواهیم کرد.امیدواریم توجه ورضایت شما مخاطب گرامی را به همراه داشته باشد.لطفا از ارسال نظرات و پیشنهادات خود، در جهت بهتر شدن مصاحبه های آتی،دریغ نکنید

نام آزاده : سید کمال  الدین
نام خانوادگی : جعفری
نام پدر : سید اسماعیل
تاریخ تولد : یکم اسفندماه سال 1346
تاریخ اسارت : سی و یکم تیر ماه سال 1367
تاریخ آزادی : دوازدهم شهریور ماه سال 1369
محل زندگی:شهر لپوئی
وی پس از دوره اسارت خود  ازدواج کرده و اکنون صاحب  دوفرزند است




بسم الله الرحمن الرحیم
-شمادقیقا در چه سالی به جبهه اعزام شدین؟
من در ابتدا سال 63به عنوان بسیجی در طرحی با عنوان "لبیک یاامام"  در سن 17سالگی به راهی جبهه شدم، ودر فروردین سال 65هم به عنوان سرباز به جبهه سوماراعزام شدم

-در زمان جنگ در کدام یک از عملیات های مهم وخطر ناک شرکت داشتید؟
کربلای 6

-یه خاطره خوب از زمان جنگ قبل از اسیر شدن؟
ساعت 4 صبح بود که یک حمله سنگین از عراق خورده بودیم،با استرس و نگرانی شدید در تاریکی،در یک صف منتظر نیروهای کمکی بودیم،که ناگهان در اوج غافلگیری،در صف نیروهای کمکی رسیده،دو تاپسرعموم (سید عبدالعلی و سید صالح)رو دیدم که واقعا در آن بحبوحه و شلوغی جنگ، اول باعث تعجب و بعد هم باعث خوشحالی بود

-دقیقا در چه سالی و در چه شرایطی اسیر شدید؟
در31 تیرماه سال 67 در حالی که باتوافق کشورهای طرفین آتش بس شده بود.عراق بانقص آتش بس،  منطقه سومار رامحاصره ومارا به آتش بستند .و ماداشتیم با عقب نشینی تاکتیکی؛به عقب می کشیدیم تاعراقی هارا فریب داده و از تنگای محاصری بیرون بیاییم.  تقریباحدودای غروب آفتاب بود که به پل هفت دهنه در سوماررسیدیم .این پل روی رودخانه ای به عرض تقریبا50متر قرارداشت وعبور از رود خانه ،بدون پل غیر ممکن بود وپل هم تحت تسلط کامل عراقی هابود من به همراه 9نفراز همسنگریان خود در هنگام تاریکی هوا در اطراف پل به دنبال راه نفوذمیگشتیم که ناگهان باچند نفرعراقی مسلح مواجه شدیم وراهی  بجز تسلیم نداشتیم.پس از آن ،آنها ما را وادار کردندکه باپیراهن خوددستهای یکدیگرراببندیم وتافردا صبح آن شب همان جاروی پل ماندیم وفردا مارابه بعقوبه عراق انتقال داده وتا11روز، با بدترین شرایط زندگی در یک سالن کوچک وتنگ وبدون غذایی که بتوان نام آنرا غذاگذاشت ،زندگی کردیم
بعد ازآن مارابه تکریط منتقل کردند،و تا پایان اسارت،به مدت 2 سال و 2 ماه،در تکریط ماندیم.


-از سختی های اسارت بگید؟
از خاطره های بد هنگام عبور از مسیر مرز ایران تا بعقوبه، ،تشنگی شدید در حد ازکار افتادن زانوهایمان و استقبال مردم شهرمندلی از ما، باپرتاب سنگ به سمت مابود.
 قانون بد دیگر آنها، این بود که برای سوار اتوبوس شدن وپیاده شدن، مسیر درب سالن تااتوبوس راباید از تونل مرگ عبور میکردیم .تونل مرگ تونلی بود که دیوارهای آن را عراقی های تشکیل میدادند  که باچوب وباتوم پذیرای اسراء میشدند جوری که وقتی سوار اتوبوس میشدیم  سروصورت بیشتراسراغرق در خون بود.
پس از رسیدن به اردوگاه تکریط،چون هنوز سیم های خاردار آنجا را نکشیده بودند، تا3 روز حتی اجازه  بیرون آمدن از سوله را نداشتیم وپس از آن هم برای هربار دستشویی رفتن حتما باید یک شلاق میخوردیم.بعد از آن هم تا چند ماه ،ما فقط یک وعده غذایی در روز داشتیم،که آن هم تقریبا قابل خوردن نبود.

 
-در زمان 2 سال و 2 ماه اسارت،از بین اسرا،شهید هم داشتید؟
من فقط 2 شهید از آن زمان را به یاد دارم-که بخاطر وضع بسیار بد بهداشت آنجا و عفونت کردن بدنشان و در نتیجه خونریزی،شهید شدند.که عراقی ها آنها را در همان جا جلوی اردوگاه دفن کردند.

-در زمان اسارت،رابطه مکتوبی هم با خانواده داشتید؟
خیر-چون ما جزء اسرای ثبت نام نشده بودیم،هیچ ارتباطی با خانواده نداشتم.

چه ویژگی ای از عراقی ها بیاد دارید؟
تنها چیزی که از آنها بیاد دارم،این بود که عراقی ها حتی با شنیدن کلمه بسیج به خود می لرزیدند.

-سخت ترین لحظه اسارت شما،کدام لحظه بود؟
اولین روز از اسارت پس جدا شدن از مرز ایران،لحظه ای که می دانستم دارم از خاک کشورم دور می شوم.

-شیرین ترین و بهترین لحظه در زمان اسارت شما؟
آخرین روز اسارت،لحظه ای که خبر آزادی مان را شنیدیم

-پس از ورود به خاک ایران،استقبال مردم همشهریتان چطور بود؟
واقعا عجیب و باورنکردنی بود لحظه ای که به فرودگاه شیراز رسیدم،شاید بیش از نیمی از مردم لپوئی،از ساعت ها قبل در فرودگاه شیراز منتظر من بودند. و از چند کیلومتر قبل از رسیدن به لپوئی،دیگر پاهای من روی زمین نبود و مردم مرا روی دوش خود گرفته بودند.

-پس از دیدن پدر و مادرتان،چه حالی داشتید؟
راستش من در این دوسال و دو ماه،تقریبا چهره پدر و مادرم را فراموش کرده بودم و یادم می آید پس از رسیدنم به خانه،شاید تقریبا بیش از یک ساعت ،جز گریه،چیزی از پدر و مادرم ندیدم و این مرا واقعا دگرگون کرده بود.

-آیا شما حالا در وضعیت کنونی،گلایه یا حرفی هم با مسؤلین دارید ؟
من سختی اسارت کشیده ام و قدر نعمت و امنیت و آسایش کنونی مان را میدانم و جز تشکر ،حرف دیگری ندارم.

-و حرف آخر شما با جوانان؟
زنده نگه دارید یاد و خاطر شهدایی را که در صف ثبت نام اعزام، روی انگشت پا می ایستادند تا سن و قد خود را بزرگ جلوه دهند.
................................................
مدیریت سایت رسمی سپاه ناحیه زرقان-حامد خادمی
.................................................


تصاویر :

مصاحبه با یک آزاده

مصاحبه با یک آزاده

مصاحبه با یک آزاده

مصاحبه با یک آزاده



نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: 0
انتشار یافته: 8
محمد
|
-
|
11:55 - 1393/07/16
0
4
خدا خير آقاي جعفري بدهد.
از آقاي خادمي هم بابت تهيه اين گزارش تقدير و تشكر ميكنم. خدا اجر و خير اخروي بهت بدهد حامد جان
محمد جعفری
|
UNITED STATES
|
19:07 - 1393/07/16
4
1
ماشاالله لپوئی های دلاور زنده باد
پاسخ ها
میدونی
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
16:52 - 1393/07/17
برادر رزمنده ها برای این خاک زحمت کشیده اند حالا میخواد اهل هر کجا باشه مهم اینه ایرانیه
محمد
|
-
|
11:20 - 1393/07/17
2
3
حامد جون حالا كه بعد 24 ساعت هنوز نظرمو منتشر نكردي منم ديگه نظر نميذارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با تشكر. دوستت دارم...
مهدی
|
-
|
16:43 - 1393/07/17
2
0
با سلام خدمت حامد
چرا فقط از آزاده لپویی خبر گذاشته ای
میدونی کی هستم
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
16:51 - 1393/07/17
1
2
سلام این دفعه خیلی خوب بود خدا وکیلی چیزی جزءخدا قوت ندارم بهت بگم ماشاالله حرف آخر آقای جعفری یادتون نره برادران
یادی کنیم از مرهمت بالازاده که این شهید حرف آخر آقای جعفریه ولی با تلاش و پشتکار اون روز هایی که رهبرمان رئیس جمهور بوده نامه ای داده و شهید مرهمت بالازاده به جبهه اعزام شده
برای شادی روح شهدا صلوات
حامد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
09:22 - 1393/07/19
1
1
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه کاربرای عزیز و مخاطبین سایت تنویر
اول از همه باید تشکر کنم از همه ی کسایی که زحمت کشیدن به سایت سرزدن و این مصاحبه رو با دقت خوندن و البته بیشتر از اون از کسایی که مارو از نظرات خودشون محروم نکردن.
کسایی بودن که نظر گذاشته بودن اما ما به دلایلی نمیتونستیم نظراتشون رو منتشر کنیم و خب بعد از اون با نظرای بعدشون از ما گلایه داشتن که چرا نظراتشون رو تو سایت منتشر نمیکنیم.در جواب این عزیزان باید بگم که بنده دلیل منتشر نکردن نظرات این افراد رو به صورت خصوصی به ایمیل هاشون فرستادم.
بازم تشکر میکنم از تمامی شما عزیزان
....................
مدیریت سایت رسمی زرقان-حامد خادمی
....................
محمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
19:59 - 1393/07/22
0
1
آقا حامد گل فقط میتونم بگم احسنت احسنت...
نام:
ایمیل:
* نظر: