گزارش
نشست روشنگری و بصیرتی
نشست
boletنشست روشنگری و بصیرتی
حوزه امام جواد(ع)سرچهان
یادداشت و گفتگو
همیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
دل نوشت مسئول سازمان بسیج دانش آموزی استان فارس؛
boletهمیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
سالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
مصاحبه با همسر اولین طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور
boletسالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
کد خبر: ۴۶۱۱۲
تاریخ انتشار: ۰۲ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۰
شهادت حضرت رضا علیه السلام تسلیت باد؛
یک قطعه و یک غزل در باب مهربانی های امام هشتم تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت امام مهربانی ها حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، یک قطعه و یک غزل در باب مهربانی های امام هشتم تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد:
دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!
پس از خدا بخواه که  طاقت بیاوری
بابا نگاه کرد به بالا و خیس شد
مادر سپرد بغض خودش را به روسری
گفتند: " نا امید نشو! ما نمرده ایم
اینبار می بریم تو را جای بهتری"
حالم خرابتر شد و بغضم شکاف خورد
چرخید چشم خسته ی من سمت دیگری:
دیوار، قاب عکس... نسیمی وزید و بعد
افتاد روی گونه ی من ناگهان پری
خود را کنار عکس کشیدم کشان کشان
وا کردم از خیال خودم سویتان دری:
من بودم و سکوت و حرم- صحن انقلاب-
تو بودی و نبود به جز من کبوتری
لکنت گرفت قامت من بعد دیدنت
از هر طرف رسید شمیم معطری
ازمن عبور کردی و دردم زیاد شد
گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری؟
گفتی بلند شو به تماشای هر چه هست...
دیدم کنار صحن نشسته ست مادری
فرمود: "در حریم منی یا علی بگو
برخیز تا به گوشه ی افلاک بنگری"
برخاستم ...دو پای خودم بود...در مطب-
گرم قدم زدن شدم و سوی دیگری-
تکرار سجده ی پدری بود و آنطرف
تکرار "یا امام رضا" های مادری
دکتر نشست و دست به پاهای من گذاشت
دکتر به عکس خیره شده و گفت: محشری!

حسن اسحاقی- مرداد92
*************************
غزلی از یاسین ظرافت فرمانده واحد دبیرستان شایستگان از خنج:

کاش دنیا همه در روی تو پیدا می شد
عاشقی در ره تو راهی دریا می شد
کاش در سوگ شما ضامن آهو! هربار
مرثیه خوان غمت حضرت زهرا می شد
آخر روضه تان در حرمت، صاحب عصر
ظاهر از غیبت طولانی کبری می شد
در شگفتم که تویی ضامن آهو، آهو -
با توسل به تو در بادیه شیدا می شد
مثل هر بار دگر قصه ی عیسای نبی
پشت آن پنجره فولاد مهیا می شد
ای غریبی که غریبان همه حیران تواند!
آشنایی فقط از لطف تو معنا می شد
کاش را از دل این زمزمه برکن شاعر!
شاید این شعر بدون تو معما می شد
*********************

انتهای پیام/224224



نام:
ایمیل:
* نظر: