گزارش
نشست روشنگری و بصیرتی
نشست
boletنشست روشنگری و بصیرتی
حوزه امام جواد(ع)سرچهان
یادداشت و گفتگو
همیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
دل نوشت مسئول سازمان بسیج دانش آموزی استان فارس؛
boletهمیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
سالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
مصاحبه با همسر اولین طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور
boletسالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
کد خبر: ۴۷۲۰۳
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۸
چهارده دی ماه سالروز درگذشت دانشمندی مومن و جهادگر؛
چهارده دی ماه مقارن است با یک اتفاق تلخ در جامعه علمی کشور. نه سال پیش دانشمندی مومن و جهادگر که سهم بسزایی در اعتلای نام ایران اسلامی و پیشرفت های علمی کشور داشت چهره در نقاب خاک کشید و به ملکوت اعلی پیوست.
چهارده دی ماه مقارن است با یک اتفاق تلخ در جامعه علمی کشور. نه سال پیش دانشمندی مومن و جهادگر که سهم بسزایی در اعتلای نام ایران اسلامی و پیشرفت های علمی کشور داشت چهره در نقاب خاک کشید و به ملکوت اعلی پیوست. با این دانشمند مومن و جهادگر بیشتر آشنا شوید.

زنده ياد دكتر سعيد كاظمي آشتياني، در نخستين روز از فروردين ماه 1340 در تهران به دنيا آمد. آثار نبوغ از همان سنين نوجواني و جواني در وي قابل مشاهده بود. به طوري كه در سال 1358 در همان سن 18 سالگي هم زمان با ورود به دانشگاه، در هنرستان پيام اميد به تدريس ادبيات و بينش اسلامي می پرداخت.
سال 1358 در رشته فيزيوتراپي دانشگاه علوم پزشكي ايران پذيرفته شد. تعطيلي دانشگاه ها به علت انقلاب فرهنگي و حضور وي در جبهه هاي نبرد طي آن سالها باعث شد پس از 11 سال سرانجام در سال 1369 با اخذ مدرك كارشناسي ارشد رشته فيزيوتراپي از دانشكده علوم توانبخشي فارغ التحصيل گردد.
در سال 1361 با همكاري دو تن از همكارانش جهاد گروه پزشكي را در دانشگاه علوم پزشكي ايران تأسيس كرد. اين گروه هسته اوليه جهاد دانشگاهي علوم پزشكي ايران بود كه در سال 1365 شكل گرفت و دكتر كاظمي تا سال 1370 عهده دار مسئوليت بخش طرح ها و تحقيقات آن بود. از سال 1371 با تغييرات ساختار مديريتي جهاد دانشگاهي به سمت رياست جهاد دانشگاهي واحد علوم پزشكي ايران منصوب شد كه اين مسئوليت تا پايان دوره حياتش بر عهده وي بود.

مردی که نام ایران اسلامی را اعتلا بخشید

در طي اين سال ها مراكز درماني متعددي تأسيس و گروه هاي مختلف پژوهشي را راه اندازي كرد كه در آن ميان پژوهشكده رويان جهاد دانشگاهي يكي از مهمترين اين مراكز بود.
پژوهشكده رويان جهاددانشگاهي خرداد ماه 1370 با مديريت دكتر كاظمي رسما فعاليت خود را آغاز كرد و تاكنون هزاران زوج نابارور با بهره مندي از خدمات اين مركز پيشرفته درمان ناباروري صاحب فرزند شده اند. دكتر كاظمي در همين دهه و هم زمان با مديريت جهاد دانشگاهي علوم پزشكي ايران و پژوهشكده رويان در دانشگاه تربيت مدرس به ادامه تحصيل در رشته علوم تشريح با گرايش جنين شناسي پرداخت و در سال 1376 با رتبه ممتاز موفق به اخذ درجه دكتري شد.
دانش فراوان، هوش سرشار، توان مديريتي بالا از يك سو و تعهد،‌ اخلاص و ايمان هميشگي او به خداوند متعال از سويي ديگر سبب شد تا در دوران حيات كوتاهش در دو حوزه مديريتش موفقيت هاي چشمگيري همچون گسترش روشهاي پيشرفته درمان ناباروري، ‌توليد و تكثير و انجماد سلولهاي بنيادي جنيني و همانند سازي (كلونينيگ) ‌حيوانات را رقم بزند.
او در اعتلاي نام جمهوري اسلامي ايران در عرصه هاي بين المللي نيز با ثبت اين پيشرفت ها، حضور در كنگره هاي متعدد بين المللي و ابتكار برگزاري جشنواره بين المللي رويان سهمي از ياد نرفتني دارد.
غروب چهاردهم دي ماه 1384 قلب اين انسان والا از تپيدن ايستاد و علاوه بر خانواده و دوستانش،‌ جامعه علمي كشور را نيز در سوگ و ماتم فقدانش نشاند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره این دانشمند فقید می فرمایند: «علت اینکه من به مرحوم سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، همین است. حرکت او، نحوه‌ی کار او، مدیریت او، پیگیری او، یک مجموعه‌ی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست می‌دارد و آرزو دارد.»
همچنین مقام معظم رهبری در پیام به مناسبت درگذشت این دانشمند عزیز می فرمایند: «وی یکی از فرزندان صالح انقلاب و از رویش‌های مبارکی بود که آینده‌ی درخشان علمی در کشور را نوید می‌دهند.»


سه خاطره درباره این دانشمند مومن و جهادگر:


همیشه می‌خواست کاری کارستان کند
سال ۱۳۵۸، در اولین کنکور پس از انقلاب، سعید و من در یکی از دانشگاه‌های استان اصفهان قبول شدیم. سعید در رشته‌ی فیزیک و من در شیمی. یک روز وقتی اتوبوسمان به مقصد تهران در حرکت بود، برای نماز توقف کرد و آنجا اولین نقطه‌ی آشنایی من با او بود. جوان پُرشوری که بعدها رویش مبارک انقلاب لقب گرفت. جالب بود که هم سعید و هم من، در کنکور سراسری، دانشکده‌ی توانبخشی را نیز انتخاب کرده بودیم.
 
بروبچه‌های دانشکده‌ی توانبخشی سهم قابل توجهی در جنگ تحمیلی داشتند و من فکر می‌کنم بعد از شهیدانمان، سهم سعید از همه بیشتر بود. نزدیکی‌های عملیات که می‌شد، سعید اولین کسی بود که لباس خاکی به تن می‌کرد. در پوست خود نمی‌گنجید. در جنگ، چه به‌عنوان یک پزشک‌یار و چه در قامت یک رزمنده‌ی خط مقدم، خاطرات زیادی از خود به‌جای گذاشت. چیزی که او را از همه ممتاز می‌کرد، توجه و ارادتش به شهدا، خصوصاً شهدای دانشکده بود. شهید رعیت اولین شهید دانشکده بود؛ پسر فقیری از روستای یزدل کاشان. سعید بعد شهادت غلامرضا رعیت، مدام به یزدل می‌رفت و به پدر و مادر او سر می‌زد. با آنکه درس‌ها سخت بود و مسئولیتش در جهاد سنگین، اما هیچ‌وقت از این کار خود دست نمی‌کشید؛ آن‌گونه که انگار فرزند خانواده‌ی شهید رعیت بود. یادم نمی‌رود بعد از آنکه سعید را از دست دادیم، پدر شهید رعیت در حالی که اشک‌هایش چون سیل بر صورتش جاری بود، به من گفت: ای‌کاش من جای سعید مرده بودم.
 
سعید همیشه به اوج قله‌ی عزت و بزرگی نگاه می‌کرد و همیشه دوست داشت کاری کند کارستان. او برنامه‌ریز بود و ذهن منسجمی داشت. به چیزهایی می‌اندیشید که ذهن خیلی بزرگ‌ترها به آن قد نمی‌داد. این مجاهد خستگی‌ناپذیر با بنیان‌گذاری پژوهشکده‌ی رویان، سهم عظیمی در پیشرفت علمی کشور در این زمینه ایفا کرد. روز افتتاح پژوهشکده، از من خواست آیات سوره‌ی مؤمنون در باب خلقت انسان را تلاوت کنم و این برای من جالب بود که سعید حتی در تحقق یک رویداد بزرگ علمی، از قرآن غافل نبود و همه‌ی یافته‌های خود را نیز برگرفته از آن می‌دانست.
 
دکتر سعید کاظمی آشتیانی نام ایران را در عرصه‌های بین‌المللی و در زمینه‌ی سلول‌های بنیادی ماندگار کرد. ذکر این نکته نیز اهمیت دارد که این مجاهد واقعی، جمع بسیار ارزشمند و فرهیخته‌ای از صاحب‌نظران و نام‌آوران رشته‌های مربوط را نیز گرد آورده بود؛ جمعی که به صلابت و بزرگی سعید ایمان داشتند و سعید نیز به آنان و همت والایشان عشق می‌ورزید.
 
اگر کسی می‌خواهد کمی با بزرگی سعید آشنا شود، باید به اظهارنظر بزرگ‌ترین دانشمندان رویان‌شناسی دنیا از کشورهای کانادا، ژاپن، آلمان، کره‌ی جنوبی، مصر و بسیاری دیگر نظری داشته باشد که پس از فقدان او، چقدر از خدمات این اندیشمند و مجاهد ایرانی با عظمت یاد کرده‌اند. عباراتی که برای هر ایرانی مایه‌ی مباهات و سرافرازی است.
 
وقتی به این تصویر می‌اندیشم که بروبچه‌های رویان سال‌ها قبل جشن تولد هزارمین کودک رویانی را برپا کرده بودند، فکر می‌کنم سعید را خدا فرستاده بود تا با یاری او و کمک دوستان مخلصش، آرزوی خیلی از پدران و مادران این سرزمین کهن را برآورده سازد. آری، سعید نامش با نذرونیازهای بسیاری از مادران این سرزمین گره خورده و این توفیق کمی نیست برای مجاهدی چون سعید. به‌راستی که او سعید زیست و سعید و سعادتمندانه به لقای حضرت دوست شتافت. نام سعید کاظمی آشتیانی در تاریخ مجاهدت‌های علمی و معنوی ایران ماندگار است.
محمد شیراوند، مدرس دانشکده‌ی توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران

مردی که نام ایران اسلامی را اعتلا بخشید


کار در رویان را به وزارت ترجیح داد
سعید در سال ۵۸ وارد دانشکده توانبخشی شد. من ورودی ۵۷ بودم. آشنایی ما به‌زودی صورت گرفت و تا روزهای آخر حیاتش بسیار به هم نزدیک بودیم. تسلطش بر قرآن، ادبیات، سخنوری و برقرای ارتباط، او را به‌سرعت در میان دانشجویان برجسته نمود. حضورش در مباحثه‌ها و مناظره‌ها با دانشجویان چپ و التقاطی همیشگی بود. تعطیلی زودهنگام دانشگاه‌ها به‌خاطر انقلاب فرهنگی، او را روانه‌ی آموزش دانش‌آموزان کرد و من را هم به جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی فرستاد.
 
اواخر سال ۶۰، تماسی با من گرفته شد و حامل پیامی بود که باید به اتفاق ایشان و دکتر جغتایی، جهاد دانشگاهی گروه پزشکی را که چند ماهی از تشکیل آن می‌گذشت اداره کنیم. از ابتدای سال ۶۱ در محل دانشکده‌ی علوم توانبخشی (میرداماد)، دفتری برای جهاد آماده ساختیم و دوران غیرقابل تکراری از دوستی، همت، ازخودگذشتگی، تلاش و جهاد علمی را در کنار او تجربه کردیم.
 
آن سال‌ها هنوز دانشگاه‌های علوم پزشکی تشکیل نشده بودند و جهاد گروه پزشکی شامل همه‌ی دانشکده‌های پزشکی و پیراپزشکی بود و این مسئولیت مهمی بود که برعهده داشتیم و شاید از این بخش مهم‌تر، مسئولیت فرهنگی آن بود که سعید برعهده داشت. بازگشایی و نوگشایی دانشگاه‌ها در این سال‌ها رخ داد و بازگشت دانشجویان سابق و آمدن دانشجویان جدید، مسائل خاص خود را داشت که کار فرهنگی عمده‌ی آن بود و طراحی، برنامه‌ریزی و اجرای آن برعهده‌ی سعید بود. اعزام به جبهه‌های دفاع مقدس از برنامه‌های مداومی بود که سعید همیشه پیگیر آن بود.
 
با تشکیل جهاد علوم پزشکی ایران، مسئولیت بخش تحقیقات برعهده‌ی سعید قرار گرفت و این ابتدای مسیر رویش رویان و سایر برنامه‌های او بود. در سال ۸۴ با پایان یافتن انتخابات و بحث انتخاب وزیران کابینه، نام سعید برای وزارت رفاه مطرح و تقریباً قطعی شده بود. سعید آن‌چنان آزادگی و قدرت داشت که هرگز به پذیرش دیدگاهی که منطقی یا مستدل نبود، تن نمی‌داد. یکی از روزها خبر داد که موضوع منتفی شده است. خواستم سجده‌ی شکر کند که گویا انجام داده بود. در دی‌ماه ۸۴ که این ضایعه‌ی جبران‌ناپذیر و زودهنگام رخ داد، شاکر خداوند شدم؛ چه اگر آن برنامه‌ی وزارت انجام شده بود، سعید «وزیری» بود که رفته بود، نه «بنیان‌گذار رویان» و شاید عظمت کارهایش هیچ‌گاه با این وسعت پدیدار نمی‌شد.
محمد کمالی، رئیس مرکز تحقیقات توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران

به دنبال کارهایی به عظمت انقلاب
با حضور مرحوم کاظمی در جایگاه مدیریت جهاد دانشگاهی، در واقع مدیریت معنوی دانشکده به‌عهده‌ی ایشان قرار گرفت و در همان سال‌ها بود که خانواده‌ی توانبخشی ایران انسجام گرفت تا در همه‌ی حیطه‌های توانبخشی، خادم معلولین و به‌ویژه جانبازان معزز انقلاب و پس از آن، جنگ تحمیلی باشد. تفکر جهادی ایشان در محیط دانشکده، هم‌زمان با وقوع جنگ تحمیلی و همچنین روح ناآرام ایشان که هرلحظه در تکاپوی یافتن گامی برای خدمت بود، باعث گردید که محیط دانشکده و فضای کاری ایشان هر روز شاهد اتفاقات نو و پویا باشد و هم‌زمان با فعالیت‌های فرهنگی، برگزاری سمینار و کنگره، تفسیر کتب «اسرارالصلوه»، اعزام به جبهه و... شاهد تأسیس درمانگاه‌های شهید رعیت، درمانگاه ایران و همچنین مرکز نازایی و پژوهشکده و... باشیم که از ثمرات روح بلندپرواز او بود؛ فعالیت‌هایی که هرگز پایان نمی‌یافت و هر روز بنیانی نو در عرصه‌ی جهاد داشت.
 
سال‌هایی که در جوار ایشان در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده و به‌عنوان معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی بودم، به همه‌ی ما آموخت که باید بنیان‌گذار کارهای خیلی بزرگ به عظمت انقلاب بود. تأسیس پژوهشکده‌ی رویان، رویش این تفکر بود تا نام پُرافتخار ایران را با گام‌های بلند بر قلل پیشرفت و ترقی، جهانی کند.
 
ماندگارترین خاطره‌ای که از ایشان به یادگار دارم، در واقع بالاتر از یک خاطره، یادگاری است که بر صحیفه‌ی قلبم به لطف خدا همیشه ماندگار خواهد بود. چند شب پس از عروجش بود که به خوابم آمد. حوالی اذان صبح بود، در جمعی از دوستان جهادی. جلو رفتم و بعد از سلام، پرسیدم: سعید دوست داشتی بری اون دنیا؟ گفت: نه. گفتم: الان که رفتی ناراحتی؟ گفت: نه، الان راضی‌ام و بعد از تک‌تک شهدای دانشکده از او پرسیدم. گفتم: مهدی (خداپرست) را دیدی؟ گفت: بله. گفتم: غلامرضا (رعیت) را دیدی؟ گفت: بله. گفتم: محمدرضا لطفی را چطور؟ گفت: همه را دیدم، همه آمده بودند. حتی مجید مسجدی هم آمد (من او را نمی‌شناسم)، کمی گرفتاری داشت که حل شد و پیش بچه‌هاست. بعد رو کرد به من و گفت: مهدی من باید برم دیگه نمی‌تونم بمانم و مثل پرنده‌ای پرواز کرد و رفت.
 
دوباره فردا شب مجدداً به خوابم آمد. در همان فضای قبلی و همان حال‌وهوا، دوباره چند سؤالی از او پرسیدم؛ سؤالاتی که همیشه در ذهنم بود. از جمله جایگاه نماز چیست؟ خیلی ساده گفت: نماز نور است، آدم بی‌نماز در تاریکی مطلق است و مؤمن نمازخوان اطرافش روشن. پرسیدم در آن دنیا چه چیزی برای خدا مهم است؟ گفت: حق‌الناس، اگر رعایت کرده باشی، جایگاه داری و اگر پایمال کرده باشی، خدا هرگز نمی‌گذرد.
مهدی اکبری، عضو هیأت‌ علمی دانشکده‌ی علوم توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران


روحش شاد و راهش مستدام باد...


نام:
ایمیل:
* نظر: