زمانی که از وحدت مسلمانان سخن میگوییم گزینههای مختلفی پیش روی ما
خودنمایی میکند که هر کدام تحلیلهای مربوط به خود را میطلبد. از
یکپارچگی جغرافیایی گرفته تا اتفاق نظر پیرامون دغدغههای مشترک و همچنین
اتخاذ سیاستهای همسو در برابر غیرمسلمانان که با طرح هر کدام از موارد
بالا ناگزیر باید به پرسشهای گوناگونی در باره عوارض و پیامدهای آن سخن
گفت.
ناگفته پیداست که رویکرد به وحدت در شرایط کنونی به شکل
واقعبینانهاش نمیتواند حداقل در کوتاهمدت معطوف به تحقق امت واحده
اسلامی باشد، زیرا امت در آموزههای اسلامی مفهومی را به ذهن تداعی میکند
که مرزهای جغرافیایی را برنمیتابد و صدها سال است که در فهرست آرمانهای
بایگانی شده قرار گرفته و برخی از مذاهب اسلامی شکل آرمانی آن را در
آخرالزمان جستجو میکنند. با توجه به شکلگیری امپراتوریهایی که در طول
تاریخ و در شام، عراق، مصر، ایران و آسیای صغیر نشو و نما کردهاند و ادعای
اسلامیت هم داشتهاند و در عین حال نتوانستهاند به نحو مطلوب اکثر
ملیتها را از خود خشنود سازند به نظر نمیرسد که هیچ نظریهپرداز
واقعبینی قادر به ترسیم دورنمای روشنی برای اعاده چنین امپراتوریهایی
باشد. با این توصیف آنچه باقی میماند این است که بگوییم حرکت به سمت وحدت
با هدفهای زیر دنبال شود.
1- پرهیز از گسترش دامنه اختلافات
از
آنجایی که برانگیختن مذاهب و فرق اسلامی با طرح و بازگویی اختلافات
نتیجهای جز جنگ و خونریزی و تکفیر و تهدید و ترور و از بین رفتن فرصتها و
مهاجرتهای ناگزیر و غفلت از اولویتهای زندگی ندارد، علمای مذاهب نباید
از حربه تکفیر برای تخطئه طرف مقابل و امتیازگیری و به راه انداختن سیلی که
تنها سنگ آسیاب دشمنان را میچرخاند و دکانشان را گرم میکند استفاده
کنند. ضمن این که افزودن مواردی به فهرست اختلافات مذهبی از طریق بدعتها و
گزافهگوییها و زیر سؤال بردن شخصیتهای مورد احترام مذاهب نه تنها مشکلی
را حل نمیکند بلکه به شکافها و نقارها دامن میزند.
2- فصلالخطاب قرار دادن قرآن
قرآن
به عنوان یک کتاب آسمانی قابل تفسیر از دریچههای گوناگون و ابعاد مختلف
است و در عین حال آیات محکم فراوانی دارد که اعتصام و چنگ زدن به آنها
میتواند وحدتآفرین باشد. زیرا اهداف مطرح شده برای مسلمانان و وظایف اصلی
آنها مشخص است و اختلافهای موجود عمدتاً به روشهای رسیدن به اهداف مربوط
است که وقتی به آنها شاخ و برگ داده میشود، به فاصلهها دامن میزند.
3- تحمل یکدیگر
باید
اذعان داشت که چالش اصلی مسلمانان ظرفیت پایین آنها برای تحمل یکدیگر است
که ریشه در زندگی درازمدت در حکومتهای استبدادی که از تفرقه سود
میبردهاند دارد. ضمن اینکه وقتی به چالشهای کلامی و فقهی که امری بدیهی
در روند فهم احکام دینی است صبغه سیاسی داده میشود به جابجایی متن و حاشیه
منجر میگردد و اصل جای فرع را میگیرد. مشکلی که مذاهب مسیحی هم سالیان
سال با آن دست و پنجه نرم میکردند و آخر سر هم به این نتیجه رسیدند که با
داغ و درفش و شکنجه و تکفیر و گیوتین و سر بریدن راه به جایی نمیبرند و
اکنون آن اندازه که روی ملیت تأکید میکنند به مذهب یکدیگر کار ندارند و
حتی برخی از کشورهای مسیحینشین با عضویت در اتحادیه اروپا روی حساسیتهای
مرزی و جغرافیایی نیز خط بطلان کشیدهاند و شهروندانشان با محدودیتهای
کمتری برای سیر و سفر و تجارت مواجه هستند. حالا این که یک کشیش ریشش را
سهتیغه میکند و کشیش مذهب دیگر ریشش را تا سینهاش میآورد تأثیری در
دنیا و آخرت آنها ندارد.
نقل است که میگویند سرداری از لشکر عثمانی در
جریان پیشروی نیروهای عثمانی در اروپا یکی از قلعههای مسیحیان را محاصر
کرده بود. برای او خبر آوردند که عدهای از علمای مسیحی در آن قلعه بر سر
اینکه در جریان مصلوب شدن مسیح کدامیک از ابعاد روحانی و ملکوتی و جسمانی
مسیح مورد تعرض قرار گرفته با یکدیگر بحث میکنند و به دو دسته تقسیم
شدهاند. سردار عثمانی میگوید یک توپ به قلعه شلیک کنید. وقتی توپ به قلعه
اصابت میکند سردار عثمانی میگوید: این توپ هم به ابعاد جسمانی اصابت کرد
و هم روحانی و میخندد. پشت این ماجرای ساده یک دنیا معنی خوابیده است.
اکنون در مراکز متعدد دینی کشورهای اسلامی علمایی که سالانه مقدار زیادی
پول از طریق موقوفات و منابع دیگر صرف تحصیل آنها میشود بعضاً وقت عزیز
خود را برای اثبات موضوعات کماهمیت و اختلاف برانگیزی صرف میکنند که به
فرض اثبات هم تأثیری در سرنوشت مسلمانان ندارد و دشمنان هم برای گرم کردن
بازار چنین مباحثی گاه به بزرگنمایی این مذهب یا آن مذهب میپردازند و آنها
را به جانبداریهایی دلخوش میکنند که هزاران ملعنت و سیاست و حقهبازی
پشت آن پنهان است.
مصلحت مسلمانان در این فرقهبازیها و بدعتها و
خرافهسازیها و تحمیق پیروان مذاهب نیست. در همان زمان پیامبر اکرم (ص)
هم بین سلمان و ابوذر از نظر سطح دانش و درک مسایل از زمین تا آسمان فاصله
بود اما هر دو آنها بر سر یک سفره مینشستند و در کنار هم سفر میکردند و
میجنگیدند و هر دو هم یکدیگر را مسلمان میدانستند. حالا کار به جایی
کشیده که اگر پیروان مذاهب گوناگون اسلامی بخواهند تاریخ اسلام را بنویسند
با روایتهای متضاد و گاه متناقضی مواجه میشویم.
وقتی به سالهای اولیه
شکلگیری مکتب اسلام مراجعه میکنیم متوجه میشویم که بسیاری از اختلافاتی
که هماکنون بین مذاهب اسلامی وجود دارد در آن زمان نه تنها وجود نداشته
بلکه همان کسانی که علمای مذاهب اسلامی از آنها به عنوان پیشوای خود نام
میبرند و تأسی به شیوه آنها را وظیفه خود میدانند به خوبی و خوشی در کنار
یکدیگر زندگی میکردهاند و حتی رابطه خویشاوندی و دامادی با یکدیگر
داشتهاند و یکدیگر را با القاب و کنیه صدا میزدهاند و هر کدام در وصف
دیگری سخنها گفتهاند... اما چه شده که پس از چند صد سال این همه حدیث و
روایت بر له و علیه هرکدام در کتب مختلف مذاهب اسلامی منعکس گردیده و کار
به توهین و افترا کشیده است. معلوم نیست ظاهراً دستهای زیادی در کار
بودهاند تا دیدگاههای متفاوت در مورد یک موضوع اصلی را به تمامی احکام و
موضوعات و حتی اشکال و صورت اجرای احکام تسری دهند به طوری که یکی با دیدن
شکل ظاهر و حرکات و سکنات دیگری به نوع مذهب او نیز پی ببرد.
این که
اختلاف بر سر شرایط حاکم اسلامی و شیوه حکومت و واگذاری مسئولیت، بعدها به
اختلاف در همه زمینهها تبدیل شود بیانگر این واقعیت است که کسانی از
رهگذر چنین اختلافاتی نان میخوردهاند.
نکته قابل توجه در خصوص
همزیستی مسالمتآمیز مذاهب این که اختلافات در شرایطی که شاهد همعنانی
باورهای مذهبی و قدرت نیستیم بروز و نمود زیادی ندارد. اما همین که داعیه
برقراری حکومتی متمایل به اکثریتی باورمند به مذهبی خاص مطرح میشود
حساسیتها آغاز میگردد. نمونهاش همین داعش که خود را دولت اسلامی عراق و
شام معرفی میکند و پیروان همه مذاهب را دشمن خود و کافر قلمداد میکند و
پیشوای فکری این جریان اخیراً گروههای تروریستی نزدیک به خود را نیز تخطئه
کرده و بنلادن را مرجئه، الظواهری را منحرف و ملا عمر را گمراه خوانده
است. تازه این آدم هنوز بین زمین و آسمان است و معلوم نیست بتواند تا یک
سال دیگر هم در عراق و سوریه دوام بیاورد اینگونه فریاد هل من مبارز سر
میدهد. حساب کنید اگر خدایی ناکرده به جایی برسد و قدرتش تثبیت شود چه
خواهد کرد.
4- تأکید روی باورها و دغدغههای مشترک
مسلمانان
میتوانند با تمرکز و تأکید بر دغدغههای مشترک زمینه نزدیکی به یکدیگر را
فراهم کنند. استفاده بهتر از نفت به عنوان ثروت مشترک خدادادی و همچنین
همنوایی در سازمانهای بینالمللی برای جلوگیری از تصویب قطعنامههای
غیرمنصفانه و زمینهسازی برای بازگرداندان سرزمینهای اشغالی به فلسطینیان
از جمله محورهایی است که میتواند وحدتبخش باشد که متأسفانه همین موضوعات
مشترک نیز اکنون محور و کانون اختلاف است. جنگ نفتی بین ایران و عربستان،
اختلاف بین کشورهای اسلامی و حتی گروههای فلسطینی در نحوه تعامل با رژیم
صهیونیستی و نبردهای دیپلماتیک که با حمایت کشورهای ثروتمند از گروههای
شبه نظامی صورت میگیرد و... همه و همه نشان میدهد که دورنمای وحدت
مسلمانان روشن نیست، در عین حال کشورهایی که مدعی اسلامیت با محوریت مذهبی
خاص هستند هر چند نمیتوانند در چارچوب تفاهمنامهای مبتنی بر فرامین
اسلامی با یکدیگر تعاملی معطوف به وحدت داشته باشند اما میتوانند الگویی
از وحدت مورد نظر خود را در داخل کشور متبوع خود ایجاد کنند و نشان دهند
که میتوان چنین الگویی را به سایر کشورهای اسلامی نیز تسری داد. چنین
رویکردی فرصتی را فراهم میآورد که مذاهب اسلامی قابلیتهای موجود در نحوه
نگرش خود به اسلام را برای وحدتآفرینی در معرض قضاوت مسلمانان قرار دهند.
شاید
بتوان گفت بهترین شروع برای ایجاد وحدت از خود شروع کردن است که خوشبختانه
در ایران گامهای اولیه آن خوب برداشته شده است. هر چند برای سرعت بخشیدن
به آن نیازمند گذشت زمان و کوتاه کردن دست افراطیون اختلاف افکن هستیم.