کد خبر: ۸۹۸۶۳
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۸
به مناسبت فرا رسیدن هفته دولت :
به گزارش تنویر ، براساس مباني بينشي و تربيت ديني اسلام، دولت به خودي خود يک هدف غايي به شمار نمي آيد، بلکه ابزاري است که بايد به وسيله آن، قانون و حاکميت الهي در ميان مردم پياده شود. از اين منظر، دولت ديني يا همان حکومت اسلامي به معناي حکومت قانون الهي است. در اين ديدگاه، دولت در برابر دين و اعتقادات مردم مسئول است و نمي تواند«بي طرف» و يا«کم توجه» باشد؛ به همين دليل، کارگزاران اين دولت ديني بايد حداکثر کوشش خود را به کار ببرند تا هرگونه نظام سازي، ساختار سازي، چينش سازمان ها، وضع مقررات، اعمال مديريت هاي خرد و کلان و نيز سياست گذاري هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، بر اساس جهان بيني و مباني معرفتي اسلام صورت پذيرد. اين به معناي بي توجهي به شرايط متغير جامعه در سطح ملي و يا بين المللي و يا ناديده گرفتن برخي مصالح و منافع جامعه نيست. به همين دليل، کارگزاران دولت ديني مجاز نيستند اصول، مباني و ساختارهاي دولت ديني را با مباني ساير مکاتب بشري و غيرتوحيدي تلفيق و در اصطلاح التقاط نمايند و سپس با استدلال هايي مانند الزامات دنياي مدرنيته و يا شرايط جهان معاصر، اين معجون جديد و معيوب را تحت پوشش نام هاي گوناگون، مانند نوگرايي و نوانديشي در دين، تحويل جامعه دهند. در عين حال، آنان موظف اند از جديدترين دستاوردهاي بشر در حوزه علوم و فناوري، با حفظ استقلال فکري و فرهنگي خود استفاده کنند؛ از اين رو، بر دانشمندان ديني واجب است با تطبيق دادن نظريه اسلام با زندگي، که در واقع هدف اصلي اجتهاد است، کارايي و توانمندي اسلام را در پاسخ گويي به نيازهاي بشر نشان دهند. بنابراين، همانگونه که دولت ديني در ايجاد و تأسيس، مشروعيت خود را از قانون الهي کسب مي کند، تداوم آن نيز بسته به الزام کارگزاران دولت ديني در منحرف نشدن از قوانين الهي است. تجربه هاي تاريخ
اسلام، تاريخ صدساله ايران و نيز آراي اغلب متفکران اسلامي و شيعي، گواهمان اين مدعا هستند.
هدف اصلي اين مقاله توصيفي - تحليلي، که با روش کتابخانه اي تهيه شده است، بررسي برخي از مهمترين وظايف دولت ديني در برابر دين و اعتقادات مردم است. پرسش اساسي مقاله اين است: مهمترين وظايف دولت ديني در برابر دين و اعتقادات مردم چيست؟
دولت ديني نمي تواند در برابر دين و اعتقادات مردم بي طرف باشد. اگر دولتمردان، خواستار حيات و بقاي حکومت ديني هستند، بايد پاسداري و حفاظت از دين را از وظايف اصلي خود به شمار آورند و با حفظ حريم دين، امکانات خود را براي اعتلاي فرهنگ ديني مصروف دارند و در پرتو درخشش دين، ازاحکام نوراني اسلام بهره مند گردند. برخي از اين وظايف، متوجه دين و برخي متوجه دينداران است. تعامل ميان اين دو، به گونه اي است که گاه نمي توان آنها را از هم جدا کرد. ابتدا اين موضوع را از منظر متفکران معاصر و در ادامه، آن را از منظر آيات و روايات بررسي مي کنيم.
به طور کلي، مقوله وظايف دولت ديني در برابر دين و اعتقادات مردم، ذيل مبحث«دين و دولت» مطرح شده است. در خصوص تعامل دين و دولت، از ديرباز ديدگاه هاي متفاوت و گاه متضادي مطرح شده است. شايد بتوان همه اين ديدگاه ها را در دو ديدگاه کلي تر خلاصه کرد. پرسش اصلي هر دو ديدگاه اين است: آيا حکومت (سياست و قدرت) در برابر دين (شريعت و اعتقادات مردم) وظيفه اي دارد؟
داوود فيرحي، معتقد است از زمان به وجود آمدن دولت در جهان اسلام، دو ديدگاه درباره دين و دولت وجود داشت که تا به امروز هم ادامه دارد؛ يک ديدگاه اين است که اسلام را مساوي با دين مي داند و دولت و جهاد را ابزاري
براي گسترش دين و دولت مي داند و ديدگاه دوم، اسلام را مساوي دين و جهاد (توأمان) مي داند و دولت را ابزار گسترش جهاد و دين مطرح کرده است. نقطه مشترک هر دو ديدگاه اين است که دولت بايد به تقويت فرهنگ ديني (دين و اعتقادات مردم) کمک کند و نقطه افتراق آن، اين است که ديدگاه اول، خاستگاه دولت را دين مي داند؛ به بيان ديگر، دين و دولت از يک منشأ و آن هم دين الهي سرچشمه مي گيرند، اما ديدگاه دوم، به اعتبار اين که دولت صرفاً ابزار و وسيله اي براي گسترش دين به شمار مي آيد و پديده اي تاريخي و بشري است، خاستگاه و منشأ دولت را لزوماً ديني نمي داند. البته اين تفاوت، مبنايي است بر اساس ديدگاه دوم، بسياري از وظايف انسان به دولت منتقل مي شود.
عماد افروغ، با نگاهي منتقدانه، اما اصولي به اين موضوع نگريسته است و بر اين باور است، دولت بايد سياست گذار و حامي فرهنگ ديني باشد، اما به گونه اي که اين سياست گذاري و حمايت به تصدي گري و دولتي شدن دين منجر نشود. وي در همين ارتباط، ضمن طرح مقوله حقوق اجتماعي شهروندي، که در آن علاوه بر رعايت حقوق فردي، مدني و سياسي، حقوق فرهنگي و اعتقادي فرد هم لحاظ شده است، معتقد است، دولت ديني موظف است فرهنگ ديني مردم را توسعه دهد و اين بخشي از حقوق اجتماعي مردم بر واليان مي باشد. وي معتقد است، دولت در برابر دين و باورهاي فکري و فرهنگي مردم مسئول است، اما دراين فرآيند نبايد به استقلال دين، حوزه و روحانيت آسيبي وارد شود و يا دين از حالت جوهري و اصيل آن به صورت ابزاري درآيد.
محمد جواد صاحبي، يکي از ابتدايي ترين وظايف يک جامعه ديني و دولت ديني را گسترش انديشه و فرهنگ ديني مي داند. وي همانند افروغ، با تصدي گري دولت در امور ديني و فرهنگي مخالف است و نقش دولت را بستر سازي و ايجاد زمينه هاي رشد و تعالي فرهنگ ديني مردم مي داند ايشان
وضع موجود را آسيب شناسي نموده و تعدد مراکز و سازمان هايي که به امر توسعه فرهنگ ديني مي پردازند را يکي از اين آسيب ها مي داند. به اعتقاد ايشان، اين آسيب سبب موازي کاري، پراکنده کاري، تعدد مديريت در امر توسعه فرهنگ ديني، مشخص نبودن متولي و عدم مسئوليت پذيري سازمان هاي موجود در زمينه کاستي هاي فرهنگ ديني شده است.
اينک به برخي از مهم ترين وظايف دولت ديني و دولتمردان آن در برابر دين و اعتقادات مردم، از منظر آيات و روايات مي پردازيم.

وظايف دولت ديني در برابر دين و اعتقادات مردم
 

1- تعليم و تربيت
يکي از اهداف مهم بعثت پيامبران، تعليم و تربيت جامعه، ارتقاي دانش و بينش مردم و اصلاح اموراجتماعي، سياسي و اخلاقي جامعه در مسير شناخت و بندگي خداوند متعال است. اين اهداف براي حاکمان اسلامي به صورت طبيعي، در قالب وظيفه مقرر شده است، به گونه اي که امام علي (ع) عمده ترين وظيفه حکومت اسلامي را همين موضوع مي داند و مي فرمايد:
حق شما بر من اين است که شما را در مقوله هاي گوناگون آموزش دهم تا آگاهي شما افزايش يابد و دچار جهل و گمراهي نشويد و اينکه شما را به گونه اي تربيت کنم که راه و رسم چگونه زندگي کردن را بياموزيد. (1)
کارگزاران دولت ديني عهده دار تأمين علم و دانش شهروندان قلمرو حکومت خود هستند. آنان موظف اند زمينه هاي کسب دانش و افزايش آگاهي هاي مردم را در عرصه هاي گوناگون فراهم سازند. در اين مورد آياتي مانند:«هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين»، (جمعه: 2) به خوبي وظيفه کارگزاران دولت ديني
را در متابعت از فلسفه بعثت روشن مي کند. تعليم و تربيت، بخش عمده فلسفه بعثت انبيا را تشکيل مي دهد. در سوره بقره نيز آمده است:«همان طور که در ميان شما رسولي از خودتان فرستاديم، تا آيات ما را براي شما تلاوت کند و شما را تربيت نمايد.» (بقره: 151)
مشکل اساسي جامعه در جاهليت جديد يا کهن، ندانستن اصول«تمدن ناب» و يا عمل نکردن به آن در فرض دانستن است، يعني جهالت و ضلالت، دو عامل قطعي انحطاط در جامعه جاهلي است و مهم ترين هدف حکومت اسلامي در بخش فرهنگ به معناي جامع، جهالت زدايي و ضلالت روبي است، تا با برطرف شدن جهل و ناداني، علم و کتاب و حکمت جايگزين آن گردد و يا با برطرف گشتن ضلالت و گمراهي اخلاقي و انحراف عملي، تزکيه و تهذيب روح جانشين آن شود؛ از اين رو، در آيه مزبور و مانند آن، که اهداف و برنامه هاي زمامداران اسلامي مطرح مي شود، جهل زدايي توسط تعليم و ضلالت روبي توسط تزکيه، از شاخصه هاي اصلي آن قرار گرفته است و آيه مذکور، جامعه امي؛ نادان و بي سواد را به فراگيري دانش تشويق مي کند تا ازامي بودن برهند و به عالم و آگاه شدن برسند و نيز جامعه گمراه و تبه کار را به طهارت روح فرا مي خواند تا از بزهکاري برهد و به پرهيزکاري و وارستگي باريابد.(2) خداوند متعال در توصيف اهداف و برنامه هاي پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
يکي از اهداف پيامبران اين است، غل و زنجيرهايي که توسط اديان تحريف شده به دست و پاي مردم زده شده است را آزاد سازد و با زدودن اوهام و خرافات و آگاه ساختن آنان، حريت و آزادي را در فکر و انديشه آنان به ارمغان آورد.(3)
امام علي (ع) شرايط زمان بعثت را چنين ترسيم مي کند:
و شهادت مي دهم که محمد صلي الله عليه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با ديني آشکار و نشانه اي پايدار و قرآني نوشته شده و استوار و نوري درخشان و چراغي تابان و فرماني آشکار کننده فرستاد، تا شک و ترديدها را نابود سازد و با دلايل روشن استدلال کند و با آيات الهي، مردم را پرهيز دهد و از کيفرهاي الهي بترساند. (4)
با نگاهي به سيره پيامبر صلي الله عليه و آله مشخص مي شود، حاکم اسلامي نمي تواند نسبت به جهل و ناداني مردم بي طرف باشد، بلکه بايد تمامي توان و امکانات خود را براي جهل زدايي و روشنگري مردم به کار گيرد و تمام موانع را از سر راه تربيت و آگاهي جامعه بردارد و زمينه شکوفايي جامعه را فراهم سازد.
پيامبر اکرم (ص) اين وظيفه را به خوبي انجام داد و ائمه اطهار (ع) نيز در همين مسير قدم نهادند. ايشان مهمترين مسئوليت و وظيفه خود را حفظ و پاسداري از دين، از طريق روشنگري و تبليغ صحيح و هوشمند مي دانستند؛ براي مثال، آن گاه که پيامبر (ص) مي خواست، معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار يمن بفرستند، دستورالعمل جامعي براي ايشان صادر مي فرمايند. در اين دستورالعمل، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مهمترين وظايف حکومت اسلامي را در قبال دين و اعتقادات مردم بيان داشته و از فرماندار خود خواسته است:
- قرآن را به همگان بياموز؛
- مردم را بر اساس اخلاق پسنديده تربيت کن؛
- سنت هاي جاهلي و غلط را از ميان بردار؛
- دستورات اسلام را در جامعه زنده و آشکار کن؛
- بيشترين توجه به برپايي نماز باشد؛
- مردم را موعظه کن و معاد را به آنها متذکر شو؛
- معلمان و مبلغان را در ميان مردم اعزام کن؛(5)
امام علي (ع) هنگامي که حقوق متقابل حکومت و مردم را مطرح مي کند، آموزش عمومي، رشد اخلاق و فضايل اخلاقي و تربيت مردم را از حقوق مردم بر حکومت مي شمارد و مي فرمايد:
حق شما بر من آن است که از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيت المال را در راه شما صرف کنم و شما را تعليم دهم تا از جهل و ناداني نجات يابيد، و تربيتتان کنم تا فرا گيريد.
در نگاه امام علي (ع) علم منشأ همه خيرات و جهل و ناداني منشأ همه شرور و بدي هاست؛ تربيت صحيح، اساس همه چيزهاست و هيچ چيز در جامعه به درستي سامان نمي يابد، مگر در سايه تربيت درست؛ اين هدف و وظيفه در حکومت اسلامي، بالاترين هدف شمرده شده است. ايشان کمال سعادت حاکمان و مصلحان جامعه را تلاش براي اصلاح امور همگان و تربيت همه مردم مي دانند، (7) آن حضرت يکي از وظايف حکومت، بلکه هدف اصلي حکومت را اصلاح و تربيت مردم مي داند.
با توجه به ديدگاه هاي امام علي عليه السلام، مي توان وظايف ذيل را براي دولت ديني متصور شد:
الف- تصميم و خيرخواهي براي مردم؛
ب- اختصاص بخشي از اعتبار و بودجه عمومي براي توسعه شناخت و معرفت ديني و آموزشي شهروندان در مواردي که بتوانند راه خوب و بد را تشخيص دهند و راه خوب زندگي کردن را بياموزند؛
ج - انجام اقدام ها و تلاش هاي مؤثري که جامعه را به سوي خوبي و درستي پيش برد.
يکي ديگر از وظايف دولت ديني، هدايت جامعه به سوي خوبي ها و پاسداري از سنت ها و محتواي دين و نيز فراهم آوردن شرايطي است که فرهنگ اصيل ديني توسعه يابد و بتواند با فرهنگ مهاجم و بيگانه و يا با بدعت ها مقابله کند. فضل بن شاذان درباره فلسفه وجودي وظايف دولت ديني - از امام رضا (ع) - روايت مي کند:
اگر خداوند براي آنان پيشوا، فرمانروا، امانتدار و نگهبان قرار نداده بود، شريعت به فرسودگي مي گراييد و دين از دست مي رفت و سنت و احکام دگرگون مي شد و بدعت گذاران بر آن مي افزودند و بي دينان از آن مي کاستند و مسائل بر مسلمانان مشتبه مي گرديد؛ چرا که ما مردم را با وجود همه اختلاف ها و تفاوت درخواست ها و پراکندگي جهت هايي که با يکديگر دارند، ناقص، نيازمند و غير کامل مي دانيم؛ پس اگرخداوند سبحان براي حفظ شريعت زمامدار و محافظ قرار نداده بود مردم به فساد کشيده شده و مسائل شرعي سنت ها و احکام و ايمان دگرگون مي شد و در اين ارتباط اکثريت به فساد و تباهي مي گراييدند.
در اين روايت، امام رضا (ع) به مهمترين وظايف دولت ديني در برابر دين اشاره فرموده اند که عبارت اند از:
- حفظ شريعت از فرسودگي؛
- جلوگيري از بدعت ها و نوزايي هاي غير مبنايي در دين؛
- پاسداري و نگهباني از حريم معارف ديني و جلوگيري از تحريف ها و تغييرها؛
- جلوگيري از سوء استفاده هايي که با شعارهاي ديني و به منظور تباهي مردم صورت مي پذيرد.
امام رضا (ع) در فلسفه و نقش امامت و حاکميت اسلامي مي فرمايند:
امامت، زمام دين، نظام مسلمانان، صلاح دنيا و عزت مؤمنين است. امامت، اساس اسلام رشد يابنده و شاخه هاي بالنده آن است. تماميت نماز و زکات و روزه و حج و گردآوري ماليات و صدقات و اجراي حدود و احکام و حراست از کرانه ها و مرزهاي اسلام، هم توسط امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مي نمايد. وي حدود خدا را اقامه نموده و از دين خدا دفاع مي کند و مردم را با حکمت و موعظه نيکو و دليل هاي رسا به راه پروردگار خويش، فرا مي خواند. (9)
در اين حديث شريف، تماميت نماز، زکات، روزه، حج و ساير امور عقيدتي، ديني و مانند اينها، به عهده امام و حاکم اسلامي گذاشته شده است. شايد بتوان چنين برداشتي کرد، همانگونه که حاکم اسلامي موظف است از مرزهاي جغرافيايي دفاع کند، وظيفه دارد از حريم و مرزهاي عقيدتي و ديني مردم نيز دفاع نمايد و تمام تلاش خود را براي برپايي نماز، رواج روزه، اهتمام به زکات و حج مصروف دارد و با ايجاد زمينه و امکانات لازم، مردم را با حکمت و موعظه نيکو و دليل هاي رسا، به سوي خداوند هدايت کند و مصالح معنوي مردم را تأمين نمايد. در اين نگاه، مهمترين وظايف حاکم اسلامي عبارت اند از:
1- دفاع و پاسداري از دين خدا.
2- گسترش فرهنگ ديني و دعوت مردم به راه خداوند.
3- استفاده از شيوه ها و ابزارهاي مؤثر در تبليغ و ترويج دين.

پی نوشت ها :
 

- نهج البلاغه، ترجمه صبحي صالح، ص 79.
2- عبدالله جوادي آملي، ولايت فقيه، ص 130.
3- اعراف: 157.
4- نهج البلاغه، خطبه 46.
5- ابن شعبه، حراني، تحف العقول، ترجمه احمد جنتي، ص 25.
6- نهج البلاغه، ص 79.
7- رک :عبدالواحدين محمد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، شرح و ترجمه جمال الدين محمد خوانساري، ج 2.
8- ابي جعفر الصدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ترجمه محمد تقي اصفهاني، باب 34، حديث 1.
9- ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 43.
نام:
ایمیل:
* نظر: