کد خبر: ۶۳۸۵۷
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۴
ز ابتدای ورودم به لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) در دی ماه سال 1362 و آشنایی با رزمندگان و فرماندهان این یگان قدرتمند و قرار گرفتن در حال و هوای به شدت جذاب تیپ 10 سیدالشهدا عاشق و شیفته این فضا و این انسانهای الهی شدم.

از ابتدای ورودم به لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) در دی ماه سال 1362 و آشنایی با رزمندگان و فرماندهان این یگان قدرتمند و قرار گرفتن در حال و هوای به شدت جذاب تیپ 10 سیدالشهدا عاشق و شیفته این فضا و این انسانهای الهی شدم. حس غریبی در وجودم موج می‌زد و احساس شوق و شور و پرواز در میان این دلاورمردان جبهه‌های جنگ را داشتم. خوشحال بودم و پرتلاش و پرتکاپو. سابقه جنگ و حضور در عملیات‌های فتح المبین و بیت المقدس و یک دوره گردشی کوتاهی هم در سال 1362 داشتم تا اینکه در دی ماه 1362 به تیپ 10 حضرت سیدالشهدا به فرماندهی حاج کاظم رستگار وارد شدم. به مرور زمان با همه آشنا شدم. از پادگان توحید و حضور گردان‌ها و واحدها تا منطقه غرب و الی آخر. وقتی برای عملیات خیبر تیپ آماده شده بود و فرمان حرکت از منطقه غرب و سرپل ذهاب فرا رسید، جلسه‌ای با حضور همه رزمندگان و فرماندهان تیپ 10 حضرت سیدالشهدا در مسجد پادگان ابوذر تشکیل شد. در این جلسه فرماندهان تیپ معرفی می‌شدند و یک جلسه توجیهی بسیار خوبی هم بود.
با حاج احمد غلامی قائم مقام تیپ 10 سیدالهشدا و حاج کاظم رستگار از زمان ورودم به تیپ 10 آشنا شده بود. در جلسه پادگان ابوذر وقتی حاج احمد غلامی پشت تریبون قرار گرفت ضمن معرفی کوتاه خودش وعده داد که در طول کار و عملیات، شناخت بیشتری خواهیم داشت. وی در عملیات خیبر به شدت مجروح شد و تا مدتها در بستر مجرومیت بود و پایش آسیب شدیدی دید. وقتی به تیپ و منطقه بازگشت با عصا و پای شدیداً مجروح آمد و به سختی حرکت می‌کرد. مجدداً تیپ سیدالشهدا در منطقه غرب مستقر بود و او گاهی در مراسم صبحگاه سخنرانی می‌کرد. من همیشه به خود می‌بالیدم که همرزم رزمندگان پرافتخار لشکر 10 سیدالشهدا هستم و حضور در این یگان پرقدرت الهی را از توفیقات خداوندی می‌دانستم. به هر حال بعدها با آن که حاج احمد از تیپ 10 سیدالشهدا رفت و در یگان دیگری خدمت به جنگ می‌کرد، وی را گاه گداری می‌دیدم. توفیقی شد و او را در تهران در پادگان حر دیدم و تقاضا کردم تا در خصوص تاسیس لشکر 10 سیدالشهدا برای ثبت در تاریخ مطالبی را بگوید. علیرغم اینکه وقت زیادی نبود و کار زیادی هم داشت لطف کرد و چند صفحه‌ای را در این خصوص نوشت روایتی از سابقه رفاقت خودشان با سردار رشید اسلام شهید مرتضی سلمان طرقی و نحوه شهادت این فرمانده محور عزیز و بزرگوار لشکر سیدالشهدا(ع) به ما هدیه کرد.
شهید مرتضی سلمان طرقی در تیپ سیدالشهدا مسئولیت‌های فراوان و اساسی را بر عهده داشت و از این رو که روحیه‌اش روحیه عملیاتی بود از مسئولیت ستاد تیپ کنار رفت و به عنوان مسئول محور تیپ در عملیات فعالیت می‌نمود و در همین مسئولیت خطیر و سخت هم به فیض عظمای شهادت رسید.
روایت حاج احمد غلامی با همان جذابیت که در آن وجود دارد عیناً تقدیم می‌شود به امید آنکه مورد رضای الهی و خشنودی آن شهید بزرگوار انشاالله قرار گیرد.
* روایت حاج احمد غلامی از شهید
با سلام و درود به شهدای جنگ تحمیلی بخصوص شهید عزیز آقا مرتضی سلمان طرقی که یکی از اسوه‌های گذشت و شجاعت بود و حالا هم نزد حق تعالی روزی می‌خورد و ناظر بر اعمال ما است.
مرتضی را یکبار در سال پنجاه و هشت داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می‌کرد دیده بودم. بعد از شروع جنگ گردان ما بنام گردان صف یا شش به فرماندهی علی موحد دانش با سه گروهان که دارای 270 نفر پرسنل جنگ دیده در کردستان و مناطق بحران زده بعد از انقلاب مثل غائله خرمشهر و خلق عرب و غائله گنبد و غائله خلق مسلمان تبریز بصورت پراکنده و دسته‌ای شرکت نموده بودند، بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی به صورت سازمان کامل گردان با آموزش‌های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم. بنابر دلائلی که بنی صدر دستور داده بود از رفتن گردان‌ها به خرمشهر جلوگیری می‌نمودند که در جای خودش بسیار شنیدنی است. بعد از سقوط خرمشهر ما با سلاح بوسیله کشتی اعزام شدیم. چند روز بعد ما در منطقه بهمن شیر که مقابل پل ارتباطی بین خرمشهر و آبادان بود مستقر شدیم. آقا مرتضی را بنده در آنجا دیدم در حالی که اعزامی گردان ما نبود و این نشان دهنده رفتن مرتضی قبل از ما، به خرمشهر را می‌داد. چند روزی که با هم بودیم، بسیار دوست شدیم و حتی ایشان برای گردان ما که آبی برای شرب در دسترس نداشت و بوسیله قایق آب بسیار کمی از آبادان آورده می‌شد، مرتضی اولین چاه آب را در بین نخل‌های بهمن شیر زد که برای شستشو و رفع حاجت مناسب بود. یکی از روزها صبح وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم بعلت اصابت ترکش خمپاره بنده مجروح شدم و مرتضی سالم ماند. من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران اعزام شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از عملیات خرمشهر که تیپ محمد رسول‌الله به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسئول گردان سلمان بود و بنده هم مسئول عملیات سپاه مستقر در لبنان و سوریه بودم و به مدت 5 ماه تقریبا با هم بودیم. بنده را از تهران خواستند، مرتضی به اتفاق شهید کاظم رستگار در لبنان ماند. بنا شد با هم مرخصی بیایند. در آنجا هم فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم هم به تهران آمده‌اند. چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل پادگان‌الله اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم مرتضی سلمان طرقی و تقی محقق و حسین خالقی با یک لندرور بودند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم و گفتند کجا؟ گفتم میروم تهران. گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده‌ای اینجا. گفتند تیپ سیدالشهدا به فرماندهی حاج علی موحد دانش تشکیل شده و اعزام شده‌اند. ما آمده‌ایم و بقیه هم دارند می‌آیند. باید کمک کنی، فعلاً کار داریم بعداً برو تهران. مرتضی سلمان طرقی را بعنوان اولین مسئول ستاد تیپ 10 انتخاب نموده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ10 بودند.
چند روز ماندم و کمک کردم. تیپ را داخل پادگان سازمان مجدد داده به خط 405 و 404 و تنگه سانوآپ جهت پدافند بردیم و مستقر شدند. بنده با اجازه از حاج علی موحد جهت سرکشی به خانواده به تهران رفتم. بعد از مراجعه مجدد به سومار حکم بنده را به عنوان مسئول عملیات تیپ 10 زدند و مسئول عملیات تیپ سیدالشهدا(ع) شدم. آقای محقق مسئول محور تنگه شده و شهید آقا مهدی شرع پسند مسئول 404 و 405 شدند. بعد از مدتی به طرف جنوب رفتیم و مرتضی هم از ستاد استعفا داد و به جمع عملیاتی‌ها پیوست چون به قول خودش در ستاد خیلی حال نمی‌کرد. عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک و دو و چهار و بعد عملیات خیبر؛ آقا مرتضی مسئول محور شد و روزگار خوشی با هم بودیم. تا جدایی فاصله‌ای نبود. در حین عملیات خیبر سردار شجاع سپاه اسلام، مسئول محور تیپ 10 سیدالشهدا(ع) مرتضی سلمان طرقی بوسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک‌ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت 11 صبح به شهدا پیوستند. حسین راحت هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل شد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه می‌رود. یاد همه شهدای دوران دفاع مقدس بخصوص شهدای لشکر10 سیدالشهدا(ع) را گرامی میداریم و یادشان و راهشان تا ابد در قلب ما است.

منبع:فاتحان

نام:
ایمیل:
* نظر: