کد خبر: ۶۶۹۶۸
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۸
روشندل "محمد درویشی" همسر جانباز نابینا "مریم وکیلی" است و اکنون یک پسر 6 ساله نیز دارند. او می‌گوید: همه کارهای‌ زندگی و رفت و آمدها را خودمان انجام می‌دهیم و آینه‌های صبور همدیگر هستیم.
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس - محمدحسن جعفری، در حاشیه همایش "آینه‌های صبور" گرامیداشت همسران جانبازان بصیر(نابینا) که باحضور جانبازان و همسرانشان در سالن 5 آذر سازمان بسیج مستضعفین برگزار شد، برخلاف همه‌ی همسرانی که خانم بودند، همسری در آن جمع بود که مرد بود و خانمش جانباز نابینا بود. این مرد که خود نیز نابینا بود با جانبازی نابینا و فرزند شهیدی ازدواج کرده بود که اکنون یک فرزند پسر 6 ساله دارند.


اسمش "محمد درویشی" است و همسرش "مریم وکیلی" نام دارد. مریم در سال 66 بر اثر بمباران هوایی دشمن بعثی در شهر میانه در سن 9 سالگی نابینا می‌شود و در آن حادثه پدرش نیز شهید می‌شود. مریم را در همان سن کودکی برای درمان به آلمان اعزام می‌کنند اما فایده‌ای نداشته و او دیگر نمی‌تواند بینایی خود را به دست آورد.

محمد درویشی که بدون همسر جانبازش در مراسم حضور پیدا کرده است، می‌گوید: همسرم کاری داشت و نتوانست در این مراسم حضور پیدا کند و خودم از جنت آباد آمدم.

می‌پرسم از مسیر جنت آباد که در غرب تهران است تا سالن 5 آذر که در شرق تهران است، کسی شما را همراهی کرد؟ و او می‌گوید: خیر. از جنت آباد سوار تاکسی شدم و به متروی صادقیه آمدم. از متروی صادقیه نیز به ایستگاه دانشگاه علم و صنعت آمدم. با خروج از مترو چند متر جلوتر سوار بی آر تی شدم و به سمت اتوبان بسیج آمدم. گرچه این مسیر را قبلا نیامده بودم اما برایم زیاد سخت نبود. از ایستگاه بی آرتی در اتوبان تا سالن هم با راهنمایی یکی از افراد آمدم.

درویشی درباره نابینایی خود می‌گوید: من 9 ماه بعد از تولدم نابینا شدم.

وی می‌افزاید: ترجیح دادم ازدواج درون گروهی داشته باشم و با فردی ازدواج کنم که نابیناست. از این رو با خانم وکیلی که افتخار جانبازی دارد ازدواج کردم. ما همواره اعتقادمان این بوده است که نابینایی نباید مانعی برای پیشرفت در زندگی باشد. لذا خودم و همسرم درسمان را ادامه دادیم و او اکنون فوق لیسانس روانشناسی و من لیسانس الهیات دارم.

محمد می‌گوید: اکنون یک پسر شش ساله داریم. گرچه بزرگ کردن فرزند در این شرایط برای ما سخت است اما نگذاشتیم او این خلاها را احساس کند. او را به پارک می‌بریم. با او بازی می‌کنیم. تمام تلاشمان را می‌کنیم تا فوقش پسرم بگوید که تنها نمی‌توانند برایم نقاشی بکشند اما کارهای دیگر را انجام می‌دهند. مادرش نیز برای او غذاهای خوشمزه می‌پزد و لباس‌هایش را می‌دوزد و تمیز می‌کند.

او درباره انجام خریدهای منزل هم سخن می‌گوید: تا جایی که ممکن است همه کارهای منزل را خودمان انجام می‌دهیم. خریدهای منزل را هم خودمان انجام می‌دهیم. اگر به مسافرت یا جایی رفته باشیم که به آنجا آشنا نباشیم با یکبار پرسیدن برای همیشه راه رفت و برگشت‌مان را حفظ می‌شویم.

این همسر جانباز خاطرنشان می‌کند: خانه‌ی ما در یک آپارتمان است. شست‌وشوی ظرف‌ها و لباس‌ها را با هم انجام می‌دهیم. پیش از آنکه پسرمان به دنیا بیاید خودمان روی نردبان می‌رفتیم و دیوار و پرده و شیشه منزل را تمیز می‌کردیم اما الان از ترس اینکه فرزندمان مایع شیشه‌شو را بردارد و بخورد، از اقوام کمک میگیریم.

او دست پخت خانمش را عالی می‌داند و می‌گوید غذاهایی که مریم می‌پزد خوشمزه است.

محمد ادامه می‌دهد: هر وقت پسرمان مریض می‌شود به وسیله سرنگ به اندازه 5 سی سی که معادل یک قاشق مرباخوری است به او شربت می‌دهیم. در رابطه با ریختن نوشیدنی در لیوان هم می‌گوید با انعکاس صدا متوجه می‌شویم که لیوان پر، نیمه یا خالی‌ست.

در مورد تمیزی لباس‌هایش هم اینگونه می‌گوید: اکنون پسرمان به ما کمک می‌کند تا اگر لکه‌ای روی لباسمان است برطرف کنیم.

محمد اضافه می‌کند: من محله‌ی خودمان در جنت آباد را مانند کف دستم می‌شناسم. البته اکنون قابلیت‌هایی به وجود آمده که ما می‌توانیم با تبلت و گوشی‌های هوشمند به راحتی کار کنیم. گاهی وقت‌ها با استفاده از این قابلیت من راننده تاکسی‌ها را راهنمایی می‌کنم که مثلا چند مترو جلوتر به سمت راست خروجی یا دوربرگردان است.

در پایان از او می‌پرسم دوست نداشتید با همسری ازدواج کنید که بینا باشد و او پاسخ می‌دهد: دوست داشتم با یکی مثل خودم باشم و اکنون نیز افتخار می‌کنم که همسر جانباز جنگ تحمیلی است.

نام:
ایمیل:
* نظر: