کد خبر: ۷۲۶۶۹
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۰

سيد عباس موسوي در تاريخ 2تیر ماه سال 1348 در روستاي چاه سرخ واقع در بخش آباده طشك از توابع ني ريز در خانواده اي مذهبي و سادات موسوي ديده به جهان گشود . وي در سن 6 سالگي وارد دبستان چاهسرخ گرديد دوران ابتدايي را با موفقيت پشت سرگذاشت. پس از پايان تحصيلات ابتدائي چون پدر وي علاقه خاصي به روحانيت داشت . وي را جهت فراگيري علوم حوزوي به ني ريز روانه نمود و در حوزه علميه امام مهدي (عج) مشغول به تحصيل علوم ديني شد . پس از اينكه در حوزه علميه به مدت 3 سال مشغول به تحصيل بود ، توجه اين جوان به جبهه معطوف گرديدآنطور كه پدر شهيد نقل مي كند : در زمان كودكي عباس ، در خواب ديدم كه همچون نوري به آسمان رفت از اين جهت در زندگي سعي مي كردم بيشتر از بقيه فرزندانم مواظبش باشم . بالاخره سيد عباس با جلب رضايت پدر و مادر در تاريخ 1اردیبهشت ماه سال 1365 از طرف پايگاه بسيج به عنوان رزمنده تك تير انداز عازم جبهه گرديد و پس از چند ماه مبارزه بي امان عليه دشمن در تاريخ 23تیر ماه سال 1365 دوباره به آغوش خانواده بازگشت اما اين بار عشق جبهه او را بي تاب كرده و دو مرتبه عزم رفتن به جبهه را داشت . پدرش مي گويد بار دوم كه مي خواست به جبهه برود گفتم پسرم برادرت در سربازي حال گذراندن خدمت و در جبهه است ، ما به سهم خود يك نفر در جبهه داريم ، اما او گفت كه پدر اين كافي نيست تو هم با ما بيا . بالاخره در تاريخ 8آذر ماه سال 1365 براي بار دوم عازم جبهه گرديد در اين مرتبه در گردان كميل سمت آر.پي.چي زن را به خود اختصاص داد تا اينكه در جبهه شلمچه در عمليات كربلاي 5 و در تاريخ 29دی ماه سال 1365 به مقام رفيع شهادت نائل گرديد و پيكر پاكش را در گلزار شهداي چاه سرخ به خاك سپردند .

خاطرات شهید:

به نقل از پدر شهید :

 زمانیکه پسرم به دنیا آمد متوجه شدیم که پایش ناقص مادر زاد است ، چندین پزشک او را دیده بودند و امیدی برای بهبودش نبود ؛ بسیار متأثر و غمگین بودیم ، چند سال بعد وقتی ناراحت و در فکر بودم ، خوابم برد ؛ در خواب دیدم که سیدی با لباسی روحانی و چهره ای زیبا آمد و گفت من سید محمد هستم ، دیگر نگران پای پسرت نباش ، من خودم او را شفا می دهم ، بعد از آن خواب مدتی طول نکشید که به حول و قوه الهی سید عباس شفا پدا کرد و خوب شد .

این بار سوم بود که عباس از جبهه به خانه می آمد ، آخرین بار که می خواست عازم جبهه شود ، شب قبلش وضو گرفت تا نماز مغرب و عشا بخواند ، من که دلتنگ او بودم نشستم و نماز خواندن او را نظاره می کردم که خوابم برد ، در خواب دیدم دخترم فاطمه فریاد می زد که : پدر جان عباس را در کربلا سر بریدند ، یکباره از خواب پریدم و پسرم را دیدم که نمازش تمام شده بود . آن شب بسیار دلهره داشتم ، ده روز بعد از رفتن پسرم، خبر شهادت او را برایم آوردند و من در میان گریه لبخند زدم و خدا را به خاطر فدا شدن پسرم در راه اسلام شکر کردم

شهیدسيد عباس موسوي در  سال 1348 در روستاي چاه سرخ واقع در بخش آباده طشك از توابع ني ريز در خانواده اي مذهبي و سادات موسوي ديده به جهان گشود سرانجام در جبهه شلمچه در عمليات كربلاي 5 و در تاريخ 29دی ماه سال 1365 به مقام رفيع شهادت نائل گرديد.

به نقل از سید رضا موسوی فرمانده دسته گروهان 3 از لشکر ثاراله :

سید عباس بسیار متواضع بود و کم سخن می گفت : معنویت او به گونه ای نمایان می شد که در سن نوجوانی حرکاتی بزرگ منشانه داشت . اهل علم بود و حریم طلبگی را کاملاً رعایت می کرد ، ذکر لبانش کلمه مقدس الحمداله بود که به زیبائی آنرا ادا می کرد ، نماز اول وقتش هیچ گاه ترک نمی شد و همیشه لباس بسیجی به تن داشت .

/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: