بسیج مداحان فارس : عرفان حضرت امام خميني (ره) مشخصات و ويژگيهايي دارد كه زبانزد علما و عرفاي بزرگ اسلام ميباشد، به گونهاي كه همواره از امام خميني (ره) و ژرف نگريهاي او در عرفان نظري و رفتار و سلوك او در عرفان عملي ياد كردهاند و اين مكتب عرفاني را ارج نهادهاند.
عرفان امام خميني (ره) به اين دليل از برجستگيهاي خاص برخوردار گرديده است كه از متن تعاليم اسلام و سيره و روش پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) ريشه ميگيرد و رشد ميكند و ساقه و شاخ و برگ ميدهد و ميوه ايمان راسخ و عشق سرشار و اخلاص ناب و عمل زلال ميدهد.
از ديدگاه امام خميني (ره) در ادعيه معصومين (ع) مفاهيم و ارزشهاي عرفاني موج ميزند و زيباترين معارف در اين شاخه از علوم اسلامي را بايد در بوستانهاي پرطراوت تفكرات و انديشهها و سوز و نالهها و عشق و شورهاي آن مطهران در لحظههاي مناجات با حضرت محبوب ازلي و ابدي دريافت و به تعمق در آنها پرداخت و در پرورشهاي اخلاقي و عرفاني به تجلي و عينيت در آورد.
گرايش به عرفان امام خميني (ره) راه رهايي از مكاتب عرفاني مغشوش و باطل را مسدود ميسازد و دكانهاي عرفان بازي را ميبندد و اين مهم در صورتي تحقق مييابد كه علما و عرفاي اسلام در مراكز حوزوي در كنار تحقيق و نشر جلوههاي مختلف فرهنگ و معارف اسلامي، به پژوهشهاي لازم در عرفان امام خميني (ره) كه خاستگاه اصلي آن قرآن و اسلام و سيره و ادعيه معصومين (ع) است بپردازند و آثاري دقيق و روان در شرح و تبيين آن به صورت مكتوب به نسل جوان عرضه كنند.
اين يك واقعيت غير قابل انكار است كه پس از ايجاد انحراف در عرفان و ظهور مكتبهاي ناصحيح و فرقههاي عرفاني ناصواب و به بيراهه افتادن مفاهيم اصيل عرفاني اسلام در قرنهاي گذشته، علماي اسلام خود به صورت مستقل و با توليد آثار خاص و منطبق با تعاليم ديني به گسترش عرفان ناب اهتمام ورزيدند. بنابراين نسل امروز بايد براي به دست آوردن عرفان صحيح از آثار علما و عرفاي اسلام بهره ببرد تا از انحراف مصون بماند.
آنچه پيش رو داريد متن يكي از نامههاي عرفاني امام خميني (ره) است كه مطالعه آن آشنايي نسل جوان با مكتب عرفاني آن پيشواي الهي را در پي دارد. مخاطب اين نامه خانم فاطمه طباطبايي (1) ميباشد. اين نامه در 5 خرداد 1363 نوشته شده است.
* * *
بسم الله الرحمن الرحيم
فاطي كه ز من نامه عرفاني خواست از مورچهاي تخت سليماني خواست
گويي نشنيده "ما عرفناك" (2) از آنك به جبريل از او نفخه رحماني خواست
آخر پس از اصرار، مرا وادار كردي از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبي هستم طوطيوار چند سطري بنويسم و اين در حالي است كه ضعف پيري آنچه در چنته داشتم - هر چند ناچيز بود - به طاق نسيان سپرده و گرفتاريهاي ناگفتني و نانوشتني بر آن اضافه شده و كافي است كه تاريخ اين نوشتار بگويم تا معلوم شود در چه زماني براي رد نكردن تقاضاي تو شروع نمودم. شنبه 24 شعبان المعظم 1404 - 5 خرداد 1363 - خوانندگان در اين تاريخ ملاحظه كنند اوضاع جهان و ايران را.
از كجا شروع كنم؟ بهتر آن است از فطرت باشد فطره الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله (3) در اينجا به فطرت انسان ها بسنده كرده، گرچه اين خاصه خلقت است و ان منشي الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم (4) همه گويند:
ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم (5)
ما نيز اكنون به عرفان فطري انسان ها نظر مياندازيم و گوييم: در فطرت و خلقت، انسان امكان ندارد به غير كمال مطلق توجه كند و دل ببندد، همه جان ها و دل ها به سوي اويند و جز او نجويند و نخواهند جست و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند كرد، ثناي هر چيز ثناي اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان كند ثناي ديگري ميگويد، در تحليل عقلي كه خود حجابي است نيز چنين باشد.
آنكه كمال - هر چه باشد - ميطلبد عشق به كمال مطلق دارد نه كمال ناقص. هر كمال ناقص محدود به عدم است و فطرت از عدم تنفر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق ميكند و عشق به علم مطلق دارد و همچنين طالب قدرت و طالب هر كمال. به فطرت، انسان عاشق كمال مطلق است و در كمال هاي ناقص آنچه ميخواهد كمال آن است نه نقص، كه فطرت از آن منزجر است، و حجاب هاي ظلماني و نوراني است كه انسان را به اشتباه مياندازد. شاعران و مديحهسرايان گمان ميكنند مدح فلان امير قدرتمند يا فلان فقيه دانشمند را ميكنند، آنان مدح و ثناي قدرت و علم را ميكنند نه به طور محدود، گرچه گمان كنند محدود است و اين فطرت امكان تبديل و تغيير ندارد لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم. (6)
و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خرق حجب حتي حجب نوري را نكرده، فطرتش محجوب است و خروج از اين منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدايت حق تعالي. در مناجات مبارك شعبانيه ميخواني: "الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك. الهي و اجعلني ممن ناديته فاجابك و لا حظته فصعق لجلالك فناجيته سرا". (7)
اين كمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودي و هرچه و هر كس، و پيوستن به او است و گسستن از غير، و هبهاي (8) الهي است به اولياي خلص پس از صعق (9) حاصل از جلال كه دنبال گوشه چشم نشان دادن او است و لا حظته الخ. و ابصار قلوب تا به ضياء نظره (10) او نور نيابد، حجب نور خرق نشود و تا اين حجب باقي است، راهي به معدن عظمت نيست و ارواح تعلق به عز قدس را در نيابند و مرتبت تدلي (11) حاصل نيايد ثم دني فتدلي. (12) و ادني از اين، فناي مطلق و وصول مطلق است.
صوفي! زره عشق صفا بايد كرد عهدي كه نمودهاي وفا بايد كرد
تا خويشتني به وصل جانان نرسي خود را به ره دوست فنا بايد كرد
نجواي سري حق با بنده خاص خود صورت نگيرد مگر پس از صعق و اندكاك جبل هستي (13) خود، رزقنا الله و اياك.
دخترم! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد اگر براي انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براي خود اين علوم است، سالك را به مقصد نزديك نميكند كه دور ميكند العلم هو الحجاب الاكبر؛ (14) و اگر حقجويي و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است، چراغ راه است و نور هدايت العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء (15) و براي رسيدن به گوشهاي از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است، تهذيب نفس و تطهير قلب از غير او، چه رسد به تهذيب از اخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده ميخواهد، و چه رسد به تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاي او - جل و علا - است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات كه در رأس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدري كه انسان را به عجب و خودخواهي دچار نكند.
دخترم! عجب و خودپسندي از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است. اگر اندكي به عظمت خلقت به اندازهاي كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمهاي از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومههاي شمسي و كهكشان ها را ادراك ميكند و عظمت خالق آنها را اندكي ميفهمد و از عجب و خودبيني و خودپسندي خود اظهار خجلت و احساس جهالت مينمايد. در قصه حضرت سليمان نبي الله - عليه السلام - ميخوانيم آنگاه كه از وادي نمل ميگذرد: قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون. (16) نمله، سليمان نبي با همراهانش را به عنوان لا يشعرون توصيف كند و هدهد به او ميگويد: احطت بمالم تحط به. (17) و كوردلان نطق نمله و طير را نميتوانند تحمل كنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمان ها و زمين است كه خالق آنان ميفرمايد:... الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم. (18)
انسان كه خود را محور خلقت ميبيند - هر چند انسان كامل چنين است - در نظر ساير موجودات معلوم نيست چنين باشد، و بشر رشد نيافته چنين نيست مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار. (19) اين مربوط به رشد علمي به استثناي تهذيب است و در وصف او كالانعام بل هم اضل (20) آمده است.
دخترم! پيمبران مبعوث شدند تا رشد معنوي به بشر دهند و آنان را از حجاب ها برهانند، افسوس كه شيطان قسم خورده به دست اذناب خود نگذاشت آنچه آنان ميخواهند تحقق يابد فبعزتك لاغويهم اجمعين. (21) ما همه خوابيم و گرفتار حجاب ها الناس نيام و اذا ماتوا انتبهوا. (22) گويي جهنم محيط به ما است و خدر (23) طبيعت مانع از شهود و احساس است و ان جهنم لمحيطه بالكافرين. (24) و كفر مراتب بسيار دارد، خودبيني و جهانبيني و نظر به جز او نيز از مراتب آن است. نخستين سوره قرآن را اگر با تدبر و چشمي غير از اين چشمانداز حيواني بنگريم و بيحجاب هاي ظلماني و نوراني به او برسيم، چشمههاي معارف به قلب سرازير شود، ولي افسوس كه از افتتاح آن نيز بيخبريم. آن را كه خبر شد خبرش باز نيامد. (25)
من قائل بيخبر و بيعمل به دخترم ميگويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهي تدبر كن هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاري دلپذير دارد، لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت ميكند افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها. (26) و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم ميفرمايد: انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (27) و سر حلقه آنها آنان هستند كه آيه تطهير در شانشان نازل گرديده.
تو نيز مايوس نباش، كه ياس از اقفال بزرگ است، به قدر ميسور در رفع حجب و شكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش كن. تا جواني در دست تو است كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق ميشوند و يك پير موفق نميشود.
قيد و بندها و اقفال شيطاني اگر در جواني غفلت از آنها شود، هر روز كه از عمر بگذرد ريشهدارتر و قويتر شوند.
درختي كه اكنون گرفتست پاي به نيروي شخصي برآيد زجاي
گرش همچنان روزگاري هلي (28) به گردونش از بيخ بر نگسلي (29)
از مكايد بزرگ شيطان و نفس خطرناكتر از آن، آن است كه به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پيري ميدهد و تهذيب و توبه الي الله را به تعويق مياندازد براي زماني كه درخت فساد و شجره زقوم قوي شده و اراده و قيام به تهذيب، ضعيف، بلكه مرده است.
از قرآن دور نيفتم، در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نميباشد. شايد حروف مقطع در بعض سور مثل "الم"، "ص"، "يس" از اين قبيل باشد، و بسياري از آيات كريمه كه اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوف هر يك براي خود تفسير يا تأويلي كنند نيز از همان قبيل است گرچه هر طايفه به قدر ظرفيت خود حظي دارد يا خيالي و شمهاي از اين اسرار به وسيله اهل بيت وحي كه از سرچشمه جوشان وحي بر آنان جاري شده، به ديگران به قدر استعداد ميرسد و گويي بيشتر مناجات ها و ادعيه براي اين امر انتخاب شده است. آنچه در ادعيه و مناجات معصومين - عليهم صلوات الله و سلامه - مييابيم، در اخبار كه اكثرا به زبان عرف و عموم است كمتر يافت ميشود. ولي زبان قرآن زبان ديگري است، زباني است كه هر عالم و مفسري خود را با آن آشنا ميداند و آشنا نيست. قرآن كريم از كتبي است كه معارف آن بيسابقه است و تصور بسياري از معارف آن از تصديقش مشكلتر است. چه بسا كه با برهان فلسفي و ديد عرفاني مطلبي را بتوان ثابت كرد ولي از تصور آن عاجز بود. تصور ربط حادث به قديم كه در قرآن كريم در تعبيرات گوناگوني از آن ياد فرموده است، و كيفيت معيت حق با خلق كه بعضي گويند "معيت قيومي" (30) است كه تصور آن حتي براي آن گويندگان از معضلاتست، و ظهور حق در خلق و حضور خلقت نزد حق و اقربيت او - جل و علا - از حبل الوريد به مخلوق و مفاد الله نور السموات و الارض (31) و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (32) و ما يكون من نجوي ثلثه (33) و اياك نعبد و اياك نستعين (34) و امثال اينها كه گمان نكنم جز بر مخاطب و به تعليم او به نزديكانش كه اهل اين گونه مسائل بودهاند، تصورش تحقق يافته باشد و راه يافتن به روزنهاي از آن، مجاهدت مشفوع با تهذيب لازم دارد. افسوس كه عمر اين شكسته قلم گذشت و
از قيل و قال مدرسهام حاصلي نشد جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
و امروز از جواني كه بهار يافتن است خبري نيست و بافتههاي سابق را جز مشتي الفاظ نميبينم، و به تو و ساير جوان ها كه طالب معرفتند وصيت ميكنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور اويند، كوشش و مجاهدت كنيد تا بارقهاي از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستي به هستي مطلق رسيد.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گويدم كانا اليه راجعون (35)
دخترم! دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود و ماوراي دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از خدر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه، يا حركت به سوي قعر جهنم ميكنيم يا به سوي بهشت و ملا اعلا.
(منبع: صحيفه امام، ج 18، ص 448 - 442)
پاورقي:
1 - همسر آقاي سيداحمد خميني.
2- اشاره است به روايتي از رسول الله "صلي الله عليه و آله": ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفنا حق معرفتك. مرآه العقول 8: 146.
3- سوره روم، آيه 30: "فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد، آفرينش خدا را دگرگوني نيست".
4- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست جز آن كه او را به پاكي ميستايد، ولي شما تسبيحشان را نميفهميد".
5- مثنوي معنوي، دفتر سوم: 433/1019.
6- سوره روم، آيه 30: "در آفرينش خدا تغييري نيست و اين است آيين استوار حق".
7- بارالها، بريدگي كامل "از متعلقات" را براي توجه به خودت ارزانيم فرما، و چشم دل هايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پردههاي نور را دريده، به معدن عظمت و جلال برسد و جان هايمان به عز قدس تو تعلق يابند.
الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدايشان زدي پس پاسخت دادند و نيم نگاهي به آنان كردي پس در برابر جلال تو مدهوش شدند در نتيجه با آنان راز و نياز سري كردي. اقبال الاعمال: 687.
8- بخشش.
9- حالت بيهوشي و از خود بيخودي سالك.
10- نيم نگاه.
11- مرتبه و مقام فناي صفاتي است كه پيش از فناي ذاتي و فناي مطلق حاصل شود.
12- سوره نجم، آيه 8: "آنگاه نزديك و نزديكتر شد".
13- اشاره به مضمون آيه 143 سوره اعراف: "فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا و خر موسي صعقا" چون پروردگارش بر كوه تجلي كرد، كوه را خرد كرد و موسي بيهوش افتاد.
14- علم خود بزرگترين حجاب است.
15- علم نوري است كه خدا در دل هر كه بخواهد ميافكند. بحارالانوار 1: 225/17.
16- سوره نمل، آيه 18: "مورچهاي گفت: اي مورچگان به خانههاي خود اندر شويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند".
17- سوره نمل، آيه 22: "من بر آنچه تو از آن آگاه نشدهاي آگاهي يافتم".
18- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست مگر آنكه ستايش او تسبيحگويي خداست، لكن شما تسبيح آنها را فهم نميكنيد".
19- سوره جمعه، آيه 5: "وصف حال آنان كه تحمل "علم" تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به درازگوش مانند".
20- سوره اعراف، آيه 179: "مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند".
21- سوره ص، آيه 82: "به عزت تو سوگند كه همگي آنها را گمراه خواهم كرد".
22- مردم در خوابند و چون بميرند بيدار شوند. بحارالانوار 4:43/18.
23- پرده، حجاب.
24- سوره توبه، آيه 49 و سوره عنكبوت، آيه 54: "همانا، جهنم فراگيرنده كافران است".
25- اين مدعيان در طلبش بيخبرانند كانرا كه خبر شد خبري بازنيامد كليات سعدي: 30، ديباچه گلستان.
26- سوره محمد، آيه 24: "آيا در قرآن انديشه و تدبر نميكنند يا بر دل هايشان قفل ها است".
27- سوره واقعه، آيات 77 - 79: آن "چه بر تو خوانديم" قرآني است گرامي، در كتابي پوشيده، كه جز پاكان كس بدان دست نزند".
28- واگذاري.
29- كليات سعدي: 40، باب اول، حكايت 4.
30- يعني همه آفرينش، قائم به حق و صرف وابستگي به او هستند.
31- سوره نور، آيه 35: "خدا نور آسمان ها و زمين است".
32- سوره حديد، آيه 3: "اوست اول و آخر و پيدا و پنهان".
33- سوره مجادله، آيه 7: "سه تن پنهاني راز نگويند...".
34- سوره فاتحه، آيه 5: "(پروردگارا) فقط تو را ميپرستيم و از تو ياري ميجوييم".
35- مثنوي معنوي، دفتر سوم: 576/3907.