راه شهدای انقلاب اسلامی را ادامه دهید

من و تو مثل یک مرداب ماندیم           خوشا آنان که مثل رود رفتند

به گزارش بسیج فرهنگیان فارس، سال 1342بود،سال آغاز نهضت امام خمینی،سال که بارقه ی نور در شب ظلمت ایران درخشیدن گرفت، سرمست معصومی یکی از خیل میلیونی یاران آن پیر فرزانه بودکه در آن سالها به دنیا آمد.

هفت سال داشت که به دبستان قلعه نو قدم نهاد و با استعدادی سرشار دوران تحصیل را سپری کرد.پس ازاتمام دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی وارد هنرستان شهید غفاری شد و در رشته برق ادامه تحصیل داد. در همان سال بود که شهر آبستن فریاد علیه سیاهی طاغوت شد و او هم صدا با اهالی مبارزه به پیروزی شهد شیرینی در کامش ریخت .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشایی مدارس به تحصیل ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید وقتی آهنگ جنگ در گوشها پیچید سرمست باثبت نام در بسیج به جبهه اعزام شد.

پس از چندین دوره بازگشت از جبهه با توجه به اصرار خانواده ازدواج نمود.وپس ازگذشت پنج روز از ازدواج به سربازی رفت.در این دوران در عملیاتهای مختلفی شرکت نمود و پس از اتمام دوره سربازی در شغل معلمی به خدمت پرداخت و حدود دوسه سالی در روستاهای مختلف به تدریس پرداخت و در همین اثنا با پیدا کردن موقعیت های مناسب به جبهه می رفت.

در سال 1365 گفت در این موقعیت نگهداری سنگر جبهه از هر چیز دیگری مهمتر است و در شب عملیات کربلای4 بخاطر اولین سال جشن تولد فرزندش محسن به توزیع نقل و شیرینی بین هم سنگرانش پرداخت . عملیات کربلای 4 در منطقه بهشت شلمچه آن شهید سعید بود.

قسمتی از وصیت نامه شهید

از همگی شما این تمنا را دارم که راه شهدای راستین انقلاب اسلامی را ادامه دهید در جامعه واجتماع ومراسم مجالس دینی حضور کامل داشته باشید حضورتان در مراکز عبادتگاهها و مساجد بیشتر وبیشتر نمایید. به اهداف انقلا ب اسلامی اهمیت خاصی دهید. درایجاد، هماهنگی سنگرها مستحکم مساجد و گروه های مقاومت با هم وحدت کامل داشته باشید. به اهداف مقدس سپاه اهمیت فوق العاده دهید.مجال به این سیه روزان منافق که در صدد منحرف کردن افکار عمومی هستند و کاری به جز ایجاد تفرقه و نفاق و دور کردن افکار مردم از مجالس دینی کار دیگری ندارند به آنها اجازه ندهید و توی دهنشان بزنید. این وعده حق تعالی است که شما پیروزید. گوش به فرمان امام امت رهبر کبیر انقلاب اسلامی باشید و در همه حال دستورات و رهنمودهای مبارکشان را مطیع و فرمانبردار باشید و نشود که مثل مردم کوفه آنها را تنها بگذارید.

خاطره ای از شهید بزرگوار

یادم هست روزی برادرم دو کاغذ شطرنجی با یک خط کش و دو خودکار آبی و قرمز برداشته بود ومشغول کاری بود به او گفتم که برادر می خواهی چکاری انجام دهی؟ نگاهش را به من انداخت ولبخندی زد و گفت اگر صبر کنی متوجه می شوی. پس از ساعتی که مجدداً پیش او برگشتم دیدم که دو خط بسیار زیبا بر روی این دو کاغذ نوشته یکی از آنها نوشته بود (برای سلامتی امام صلوات) و دیگری نوشته شده بود (با وضو باشید) که جمله اول را بر روی دیوار هال خانه نصب کرد که هر کسی وارد خانه می شد چشمش به آن می خورد و جمله دوم را در محل وضو خانه ساختمان منزل نصب کرد.