کد خبر: ۵۹۳۹۲
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۳

شهيد علي عسکر کشاورز در سال 1345 پا به عرصه گيتي نهاد تا حيات خويش را به پاي مبارکش نثار کند . او که در دامن پدر و مادري تربيت يافت که خود تربيت يافته ي امام حسين عليه السلام و مادرش تربيت يافته ي فاطمه زهرا سلام الله عليها بودند . دوران کودکي خود را در خانواده اي مستضعف و مذهبي سپري کرد و تحصيلات ابتدائي خود را در مدرسه اي که در جوار روستاي محل سکونت خود قرار داشت شروع کرد و از همان ابتداي تحصيلاتش دانش آموزي زرنگ و با ايمان بود که معلمان خود او را به عنوان نماينده کلاس انتخاب نمودند و حتي در غياب معلمان به دانش آموزان و هم کلاسي هاي خود درس مي آموخت از حافظه اي قوي و استعدادي پر بار بهره مند بود و تا کلاس چهارم ابتدائي در اين مدرسه درس خواند و براي ادامه تحصيلات خود راهي شهر ارسنجان  شد و در آنجا نيز کلاس پنجم را با موفقيت  کامل به پايان رسانيد و سال بعد راهي دوران راهنمايي شد و کلاس اول راهنمائي را در يکي از مدارس ارسنجان شروع کرد چند ماهي از سال گذشت که تظاهرات و راهپيمائي هاي دوران انقلاب اسلامي شروع شد و در حالي که سن چنداني از او نگذشته بود و نوجواني بيش نبود در راهپيمائي ها و تظاهرات شرکت فعالي داشت که ديگر آن سال نتوانست در کلاس حاضر شود و سال بعد نيز به علت مشکلات عدیده خانوادگي به ناچار ترک تحصيل نمود و به ياري خانواده خود شتافت و در امر کشاورزي به پدر کمک مي نمود

 تا اينکه با شروع جنگ تحميلي خود را آماده رفتن به جبهه نمود و بارها قصد رفتن به جبهه را داشت ولی به دليل کمي سن نمی شد و به دلیل در جبهه بودن برادران بزرگتر خود توفيق اعزام را به دست آورد تا در تاريخ 29 تیرماه سال 1363 رضايت پدر و مادر خود را جلب نمود و در همين اعزام بود که اولين قطره خون پاکش را در راه دفاع از ميهن اسلامي به زمين  ريخت و در تاريخ 4شهریورماه سال 1363 با اصابت تير به پاي چپش مجروح گرديد و به بيمارستان شهر بوکان منتقل شد و چند روزي در بيمارستان بستري بود تا براي گذراندن دوره نقاهت به محل سکونت خود منتقل شد و هنوز پايش به طور کامل خوب نشده بود که به محل خدمت خود رفت و پس از پايان ماموريت خود تسويه حساب نمود و به محل برگشت براي دومين بار در سال 1364 با وجود مشکلات خانوادگي که داشت به جبهه اعزام شد و در جبهه غرب در قصر شيرين در پادگان ابوذر در واحد تخريب به مدت سه ماه در کنار رزمندگان دلاور خدمت نمود او حتي در منزل نيز دلش به طور کامل در جبهه ها ها بود و ديگر توان ماندن در خانه را نداشت و مرتبا  اصرار رفتن به جبهه را داشت تا اينکه در مورخه 18مردادماه سال 1364 با وجودي که هنوز به سن مشموليت نرسيده بود به طور داوطلبانه به جبهه رفت و در همان جا دوران خدمت سربازي را شروع نمود و در تيپ 46 الهادي واحد مهندسي رزمي مشغول شد و پس از طي دوره آموزش دستگاهاي سنگين به صف سنگرسازان بي سنگر پيوست و در مرزهاي شلمچه و خرمشهر و آبادان به ساختن دژهاي مستحکم و خاکريز و سنگر ساختن براي رزمندگان دلاور در صورتي که خود سنگر نداشتند از شب تا صبح به ساختن خاکريز و سنگر و فعاليت مي پرداختند .

در همين ايام بود که باري دومين بار در مورخه 26بهمن ماه سال 1364 در منطقه عملياتي جنوب فاو يعني در عمليات والفجر 8 بر اثر گازهاي شيميائي خردل و غيره از ناحيه داخلي مجروح گرديد . در همين مورد فرمانده محترم تيپ الهادي سر تيپ حاج فلاح فرمودند : بنده شخصا ايشان را در منطقه عملياتي ديدم که شيميائي شد و حالش خيلي بد بود هر چه اصرار نمودم که به عقب برگردد و به بيمارستان برود ايشان قبول نکردند و تا پايان عمليات در منطقه ماندند و به بيمارستان نرفتند که اين خود گواه بر مظلوميت اين شهيد بزرگوار مي باشد .

يکي از دوستان مي گويد : شهيد علي عسکر کشاورز در تمامي عملياتها از روحيه اي والا برخوردار بود و هر مکاني که سخت تر از همه جا بود و کار کردن با دستگاه در آن محل خطرناکتر بود و بچه هاي ديگر نمي رفتند او خود به طور داوطلبانه به روي دستگاه مي نشست و با توکل به خدا در آن مکان شروع به کار مي کرد و حتي اکثر اوقات به جاي دوستانش تا آخر شب کار مي کرد و هيچ احساس خستگي نمي کرد . چون وي شخصي فعال و زرنگ بود تمام مرخصي هايي را که مي آمد تشويقي مي گرفت به طوري که تمام مرخصي هاي استحقاقي خود را طلبکار بود . شهيد علي عسکر کشاورز چندين بار از طرف فرماندهي محترم تيپ الهادي مورد تشويق قرار گرفتند و بالاخره دوران مقدس سربازي را با موفقيت به پايان رسانيده و از آنجائي که ايشان فردي فعال و مومن و متدين و با اخلاص و سربازي وفادار و با غيرت بودند .لذا فرمانده محترم تيپ مهندسي 46 الهادي از او درخواست کرده بود که در همين تيپ به خدمت ادامه دهد و اظهار نموده بود که اسلام به افرادي چون شما  نياز دارد و بايد جواني خود را در راه حفظ اسلام و ميهن اسلامي صرف کنيد و ايشان با کمال ميل پذيرفته بودند و فوري از همان تيپ به محض اتمام خدمت سربازي به عضويت سپاه درآمد و به صف پاسداران دلاور اسلام پيوست تا مابقي عمر خويش را در اين لباس مقدس سپري کند و با موفقيت کامل و وفاي به عهد تا آخرين لحظات عمرش با عزت و مردانگي ماند ايشان در سالهائي که جنگ بود مردانه در عملياتها شرکت مي کرد و دلاورانه در ميادين نبرد مي جنگيد و در تاريخ 28مردادماه سال 1366 در عمليات پدافندي در محل شلمچه بر اثر اصابت ترکش از ناحيه دست راست مجروح گرديد ولي باز ايشان مانند دفعات قبل به منزل نيامد و چند روزي در بيمارستان اهواز بستري شد و دوباره به منطقه بازگشته بعد از مدتي که ديگر دستش خوب شده بود و خانواده او فهميدند که دستش ترکش خورده و مجروح شده اند.

 ايشان براي چهارمين مرتبه در تاريخ 31/فروردین ماه سال 1367 در حالي که از منطقه عملياتي فاو عقب نشيني مي کردند به طور سخت بار ديگر از ناحيه داخلي شيميائي شده بود و باز هم به بيمارستان مراجعه نکرده و به کار خود ادامه داده بود . يادم هست که بعد از اين که عراقي ها فاو را به تصرف خود در آورده بودند اين شهيد بزرگوار مي فرمود : عراقي ها تنها با سلاح شيميائي توانستند فاو را از ما بگيرند و همچنين ايشان مي فرمود تنها از اين  خوشحالم که در اين موقعيت حساس در آخرين لحظات توانستم چند دستگاه سنگين و تويوتا از داخل شهر فاو بيرون بياورم و از روي پل به اين طرف بياورم و از اين عمل خود خوشحال بود و خدا را شکر مي کرد که توانسته بود مقداري از بيت المال مسلمين را به دست بياورد و نگذارد به دست عراقي ها بيفتد.

 بعداز پذيرش قطعنامه و شروع آتش بس ايشان باز هم دست از کار کردن خود برنداشت و در ساختن دژ مستحکم آبادان فعاليت داشت و در سال 1368 مدتي فرماندهي گردان امام علي عليه السلام در آبادان را به عهده داشت و در تمامي اين مدت برخورد صميمانه اي با دوستان و همسنگران خود داشت و کمتر عصباني مي شد و هميشه خاضعانه و مخلصانه به درگاه عبوديت عبادت مي کرد . تا ايشان در اواخر سال 1368 براي گذراندن دوره تخصصی مهندسي رزمي راهي تهران شد و حدود شش ماه به آموزش اين دوره مشغول بود و با موفقيت کامل اين دوره آموزش را به اتمام رسانيد و پس از پايان اين دوره راهي کرخه شد و به مدت یک سال در سد راننده بلدزر بود و تمام اين مدت که تمام اعضاء داخلي بدن او شيميائي شده بود او را رنج مي داد و ايشان تا زماني که او را از پاي نينداخت همچنان استوار و مقاوم به کارهاي روزمره خود ادامه مي داد . ايشان در تمامي دوران جنگ در منطقه حضور داشت و حتي بعد از جنگ نيز دست از فعاليت برنداشت و به پاکسازي مناطق جنگي زده و ساختن خاکريز و دژهاي مستحکم در مرزهاي آبادان و خرمشهر ادامه داد.

 ايشان در زمان برداشت محصول براي کمک به پدر پير خود مرخصي مي گرفت و به روستا مي آمد و شروع به کار مي کرد هيچ وقت بيکار در خانه نمي نشست و اگر در منطقه بود آنجا فعاليت مي کرد و اگر در خانه بود به پدر خويش در امر کشاورزي کمک مي کرد . شهيد علي عسکر کشاورز آنچنان زيست که گوئي قول شريف معصوم عليه السلام : "الدنيا ؟؟؟ المومن" را تجسم مي بخشد و کلام شيوائي حق " و ما الحيوه الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخره خير للذين يتقون افلا تعقلون." را با تمام وجود و با نهايت تعقل از دلي شيدا به جان دوستان و همسنگرانش سازد و پوچي و فريبندگي متاع دنيا و بقاء و جاودانگي حيات آخرت را با کمال ، صفا و سادگي اش به اثبات مي رساند . همچون عاشقي که در مکتب ولايت دلباختگي و در محضر فقاهت بندگي و از درس استاد افتادگي و از قمر بني هاشم عليه السلام غيرت و مردانگي آموخته بود و همه آموخته هايش را صادقانه به پاي انقلاب نثار کرد .آنچنان محو ذوب در وجود رهبر عظيم الشان انقلاب امام راحلمان شده بود که هر کدام و پيام الهيش را با جان و دل نوش مي کرد و کوچکترين فرمانش را آويزه گوش مي ساخت .

 صفا و مهرباني و عبادت و شب زنده داري با ايستادگي و پايمردي را از رسول اکرم صلي الله عليها  غيرت و شجاعت و ايثار و عدالت و تقوي و فضيلت را از مولايش علي عليه السلام پشتيباني از حق و تابعيت از ولايت را از زهراي اطهر سلام الله عليها و خلق حسن همراه با تسليم محض در برابر حق بودن را از امام حسن محتبي عليه السلام پاسداري از سنگر ولايت و امامت را با شهادت از حسين عليه السلام آموخته بود هميشه نماز را  اول وقت و در مسجد به جاي مي آورد حتي الامکان  سعي مي کرد نماز را به جماعت برپا کند و هر وقت که صداي اذان را از موذن مي شنيد دست از کار مي کشيد و به سوي مسجد مي شتافت و در واقع تقيد به نماز اول وقتش قول :" الذين هم في صلواتهم خاشدون والذين هم علي صلواتهم يحافظون" را تجسم مي بخشد در هر مکاني که بود دعاي کميل و توسل را بر پا مي کرد و با صداي رسا و خاضعانه دعاي کميل را مي خواند هميشه گوشه اي از مسجد را انتخاب مي کرد و با تواضع و فروتني به نماز مي ايستاد . سکوت همراه با تفکرش و فرار و بيزاري از غيبتش آيه شريفه "والذين هم عن الغو المعرضون." را به اثبات مي رساند . پايمردي و ايستادگي در حفظ دستاوردهاي انقلاب نداي ملکوتي "و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون" را به ياد مي آورد حسابگري و احتياطش در صرف بيت المال و محاسبه دائمي نقش مصداق بارز "حاسبوا قبل ان تحاسبوا" بود و حقيقتا از افرادي که در حيف و ميل کردن اموال  بيت المال دريغ نمي ورزيدند بيزار بود و بارها و بارها اين تذکر مي داد .

 فرمانده محترم تيپ 46 الهادي همراه با ديگر همرزمانش در بيمارستان به عيادتش آمدند ايشان سعي مي کرد از تخت پائين بيايد و به استقبالشان برود ولي آنها اصرار کردند که راحت باشيد و بعد گفتند که ايشان واقعا از روحيه اي والا برخوردار است و به ما گفتند که يک قرآن بياوريد و به او بدهيد ايشان در گذشته تمام اوقات فراغت را قرآن مي خواندند و همان سردار سپاه اسلام در تشييع جنازه او شرکت کرد و در سخنراني در گلزار شهداي آن روستا ايراد فرمودند گفتند : موقعي که خبر شهادت کشاورز را شنيدم خيلي ناراحت شدم و سر درد شديدي گرفتم به طوري که يک دستمال به پيشاني خود بستم چرا که مي دانم فردي را از دست داديم که حقيقتا براي اسلام و قرآن و حفظ مرزهاي اسلامي خيلي زحمت کشيده بود و در مورد تقوي ايشان فرمودند : حتي در موقع سربازي ايشان نماز جماعت را در تيپ برگزار مي کرد و موقعي که صداي اذان ايشان از بلندگو پخش مي شد تمامي بچه ها به سوي نماز جماعت مي شتافتند و ايشان در آن موقع که دوران سربازي را مي گذراند امام جماعت بود و به خاطر اخلاصي که داشت تمامي بچه ها به او اقتداء مي کردند و پشت سر او نماز مي خواندند . اگر به خانه مي آمد به ديدن تک تک اقوام و دوستان مي رفت با وقار و سنگين بود مهربان و با اخلاص بود و همين صفات ارزنده اش بود که استحقاق مدال عالي "اولئک هم الوارثون و الدين يرثون الفردوس لهم فيها خالدون" را کسب نمود و نهايتا با دلي مملو از عشق الهي در تاريخ20شهریورماه سال 1372 به لقاء الله پيوست و دوستان و آشنايان و همرزمان خود را  داغدار و عزادار نمود .

برای اطلاعات بیش.تر به وصیت نامه شهید مراجعه کنید.

 

/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: