کد خبر: ۱۷۴۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۲
گفتگو با خواهر ایثارگر مهرانگیز نصیری

پیام زینب (س) - زنان در طول دفاع مقدس ثابت كردند كه يكي از عوامل تقويت كننده ي روحيه ي رزمندگان و پشتيبان فرهنگي آن ها از جبهه ها بودند. زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي در زمان دفاع مقدس شركت داشتند و اين مشاركت از لحاظ تبليغاتي ، آثار مثبت فراواني داشت .

 زنان به لحاظ نقش ويژه اي كه دارند ، همواره تأثيرات مثبت بر روند مبارزات مردان دارند ، به طوري كه مي توان ادعا كرد اگر حمايت معنوي و تهييج و ترغيب و همراهي زنان نباشد ، مردان توفيق چندانی برای حضور در صحنه هاي مبارزه و جهاد در راه خدا نخواهند يافت .  تاريخ شفاهي ما بخشي از هويت اين سرزمين را شکل مي دهد و اینجا سخن از شير زناني است كه همدوش مردان يا حتي جلوتر از آن ها فرياد هل من ناصر حسين زمان خويش را لبيك گفته و وارد صحنه هاي نبرد شدند . مهر انگیز نصیری یکی از این بانوان است . 1


خواهر مهرانگیز نصیری در گفتگو با پیام زینب (س) :

-         لطفاً خودتان را معرفی کنید:

مهرانگیز نصیری هستم . لیسانس علوم اجتماعی، در دبیرستان بهبهانی شهرستان کازرون مشغول به خدمت هستم.

-         چرا تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟

چون برادرم تازه به شهادت رسیده بود،  به عنوان ادامه دهنده راه او ، شهدای جنگ و پاسداری خون تمام شهدا داوطلبانه برای کمک در زمینه های آموزشی و تربیتی به مناطق جنگی شهرستان مریوان از استان کردستان اعزام شدم.

چند ساله بودید که به جبهه رفتید و در چه مناطقی حضور یافتید؟

19 ساله در منطقه مریوان استان کردستان

-         از خاطرات تلخ و شیرین جبهه ؟

تلخ ترین آن بمباران شهرستان مریوان و کشته شدن افراد غیر نظامی از جمله کودکان و زنان بی دفاع بود. شیرین ترین آن ها زمانی بود که خبر پیروزی رزمندگان اسلام به گوش ما می رسید.

-         از جبهه و همرزم های خود بگویید؟

ما عده ای از خواهران از مناطق مختلف ایران بودیم  که همگی از نظر سنی بین 19 تا 22 سال داشتیم و به آن منطقه آمده بودیم تا در زمینه ی آموزشی،  تربیتی و فرهنگی خدمت کنیم با آن که در آن منطقه خطرات زیادی ما را تهدید می کرد ولی من با دوستانم با شجاعتی که خداوند به ما داده بود مشغول به کار شدیم و عاشقانه خدمت کردیم.

-         به دنبال چه آرمان هایی بودید آیا تحقق یاقتند؟

حفظ ارزش های انقلاب اسلامی و فیض شهادت. که در مورد اولی نسبتاً تحقق یافت ولی در مورد شهادت لیاقت پیدا نکردم.

-         چه کنیم که این آرمان ها جاودانه شود؟

همگی با وحدت کلمه و نهادینه کردن این آرمان ها در خود و دیگران می توانیم این آرمان ها را جاودانه کنیم.

-         اگر باز هم نوبت جهاد برسد دوباره مایل به رفتن به جبهه هستید؟

بله

-         زیباترین درس جنگ برای شما؟

از خود گذشتگی و خود سازی

-         نسل امروز با نسل گذشته چه تفاوتی دارد؟

ارزش های انقلاب اسلامی در نسل گذشته کاملاً  نهادینه شده بود و حاضر بودند همه چیز خود را فدای انقلاب و اسلام کنند و کمتر تحت فرهنگ بیگانه و غرب قرار داشته ولی امروز ، ارزش ها در جوانان نهادینه نشده و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ بیگانه و غرب قرار دارند.

-         سخن پایانی برای جوانان ؟

جوانان به فکر سعادت دنیوی و اخروی خود باشند و سعی کنند تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار نگیرند و حافظ فرهنگ اصیل اسلامی  و ایرانی باشند و این انقلاب اسلامی را به صاحب اصلی آن امام زمان (عج) برسانند.

 

خاطرات خواهر مهرانگیز نصیری

من در سال 1361 داوطلبانه به استان کردستان شهرستان مریوان اعزام شدم آن شهرستان به عنوان یک منطقه جنگی محسوب می شد و از طرف دیگر هنوز گروهک های منافق و خلافکاری مانند کومله، دموکرات و مجاهدین و ... در ان مناطق کم و بیش فعالیت مخفیانه خود را انجام می دادند.

 به عنوان مربی پرورشی و معلم علوم راهنمایی در مدارس آنجا مشغول به کار شدم که در آن موقع فقط 19 سال سن داشتم و در اردیبهشت همان سال برادرم به شهادت رسیده بود و او از همه نظر برای من و اعضای خانواده و فامیل یک الگوی کامل بود و به عنوان معلم و مربی دینی و اخلاقی برای ما محسوب می شد و در همان زمان دو برادر دیگرم جانباز شده بودند و من به دلیل این که راه آن ها را ادامه دهم و پاسدار خون تمام شهدا و انقلاب اسلامی باشم داوطلبانه به منطقه جنگی مریوان رفتم.

در آن منطقه خطرات زیادی برای  من و دوستانم که همگی کم سن و سال بودیم وجود داشت ولی همه آنها را به حول و قوه الهی و ایمانی و شجاعتی که خداوند به ما داده بود پشت سر گذاشتیم و در طول سال عاشقانه خدمت می کردیم.

به یاد دارم در یکی از روزها همراه دوستانم به منزل یکی از دانش آموزان که مشکل مالی و فرهنگی داشت برای رفع مشکل و همدردی رفتیم ، وقتی برگشتیم مسئول اداره متوجه شد و به ما تذکر داد که بدون برنامه و هماهنگی با ما به هیچ منزلی نروید چون خطرناک است.

خاطره ی دیگری که بیاد دارم این بود که اوایل سال تحصیلی 61 که وارد مدرسه شدیم نیروهای بومی آن ها چه کارکنان و چه دانش آموزان با ما مثل یک دشمن برخورد می کردند. زیرا فکر می کردند ما برای تغییر مذهب آن ها از سنی به شیعه به آنجا آمده ایم ولی به مرور زمان با رفتارهایی که از ما مشاهده کردند متوجه شدند که هدف ما کمک به آن ها از نظر تربیتی و آموزشی است ، کم کم با ما همکاری کردند.

انتهای متن / 224224

نام:
ایمیل:
* نظر: