آخرین اخبار
کد خبر: ۵۰۱
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۸۹ - ۰۳:۳۰
در آخرين لحظات كه جزيره مجنون سقوط كرد ه بود من به اتفاق حاج باصري كليه نيروهارا به پشت خط هدايت كرديم بعداز ماديگر كسي از نيروهاي خودي درجزيره نبود يك جاده آسفالت بودكه ما روي همان جاده به پشت خط برمي گشتيم ناگهان درچند متري ماموشك كاتيوشا زدند . وقتي من برخاستم ديدم دوسه نفر از همرزمان شهيد شده اند به سراغ حاج باصر ي كه رفتم ديدم به پشت افتاده است ايشان را چند مرتبه صدا زدم اماچون خودم زخمي بودم نمي توانستم حاج باصري را حمل كنم من برگشتم وآن عزيز همانجا ماند.

سردار شهيد محمد باصري


  محل ت: روستاي شيخ عبود بيضاء                                                         


مسئوليت : معاون گردان 


ت ش: 4/4/67  


محل ش:جزيره مجنون


فرازي از دفترچه خاطرات شهيد :


براي خدمت د ريکي از گردانهاي رزمي پيشنهاد شد که درواحد طرح و عمليات خدمت کنم و از طرفي هم دوست داشتم


درواحد عقيدتي کار کنم . براي اينکه کدام راانتخاب کنم ، کاررا به خدا واگذار کردم ، دو رکعت نماز خواندم و استخاره کردم ، طرح و عمليات خوب آمد که مشغول به کار شدم .


آخرين لحظات زندگي پربار شهيد از زبان همرزمش فرود کشاورز:


در آخرين لحظات که جزيره مجنون سقوط کرده بود ، من به اتفاق حاج باصري ، کليه نيروها را به پشت خط هدايت کرديم . بعد ازما ديگرکسي از نيروهاي خودي در جزيره نبود .


يک جاده آسفالت بود که ما روي همان جاده به پشت خط برگشتيم .... ناگهان در چند متري ما موشک کاتيو شا زدند . وقتي من برخواستم ، ديدم دوسه نفرمان شهيد شده اند . به سراغ حاج باصري که رفتم ، ديدم به پشت افتاده است . ايشان را چند مرتبه صدا زدم ، اما ......


چون خودم زخمي بودم نمي توانستم حاج باصري را هم حمل کنم . من برگشتم وآن عزيز درهمان جا ماند....


آر ي !حاج باصري درآنجا ماند و همسر وفرزندانش به اميد يافتن نشاني از او چشم به دروازه هاي شهر دوخته اند :


يعقوب گربه پيرهني داشت دلخوشي                      ازيوسفم نداد به من پيرهني کسي


فرازي از زندگي شهيد :


روستاي شيخ عبود بيضاء در سال 1328 ميزبان كودكي از سلاله سرخ شقايق بود .خانواده باصري پس از مدتها انتظار آغوش پر مهر خود رابراين غريبه كوچك گشود ونام مبارك محمد رابراي اوبرگزيد محمد تحصيلات خودرادرمدارس قديم آن روز آغاز كرد وسال ششم ابتدايي رابا موفقيت پشت سر گذاشت .
وي از همان كودكي لبهاي مبارك خودراباتلاوت كلام نور معطر ساخت.به گونه اي كه درسن دوازده سالگي تمام قرآن را فراگرفت وبعضا تشكيل كلاسهاي مختلف آموخته هاي خودرادراختيار ديگران قرار ميداد.
فعاليتهايي سياسي وانقلابي وي از سال 1352 آغاز گرديد واز همان زمان در كنار كارهاي روزانه با پخش وتوزيع اعلاميه هاي امام گامهاي مؤثري در مسير برقراري حكومت اسلامي برداشت .



پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت گروه مقاومت مسجد حبيب شيراز در آمد وبا عنوان سرپرست اين گروه فعاليتهاي چشمگيري راعليه دشمنان انقلاب ومنافقين آغاز كرد وي درجريان همين مبارزات در محله درواز ه سعدي شيراز مورد تهاجم وضرب وشتم نيروهاي ملحد منافقين قرار گرفت وباپيكري خون آلود به بيمارستان انتقال يافت وبه مدت سه ماه بستري گرديد وحتي پس از بهبودي نيز سالهاي سال آثار زخمهاي كوردلان منافق برپيكر نوراني اونمايان بود.



سردار شهيد محمد باصري اندك زماني پس از شروع جنگ تحميلي وپس از گذراندن دوره هاي آموزشي دركازرون ازطريق بسيج به سوي عرصه هاي خون ومبارزه شتافت ودرعمليات بيت المقدس شركت كرد .وي پس ازپيروزي وآزادي خرمشهر به جمع صميمي خانواده باز گشت امااوكه گمشده خودرادرخاك خونرنگ جنوب ودرعرصه هاي نبرد يافته بود بار ديگر راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد ودر عمليات تنگه چزابه شركت نمود.
اين شهيد بزرگوار درسال 1360رسما به عضويت سپاه پاسداران در آمد وبا عنوان مربي آموزش عقيدتي فعاليت هاي خودراآغاز كرد وي علاوه برمسؤليت هاي خطير ي كه در جبهه عهده دار بود مدتها به عنوان مسؤول ستاد پشتيباني جبهه وجنگ سپا ه مرودشت انجام وظيفه كر د.

نام:
ایمیل:
* نظر: