سه‌شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۳۴:۰۰
گزارش
شهدای شاخص سازمان بسیج؛
شهدای شاخص سال 1396سازمان بسیج مستضعفین معرفی شدند
روابط عمومی وتبلیغات سپاه فراشبند
یادداشت و گفتگو
دلنوشته ای از حاج خیر الله مزارعی در وصف شهید حججی:
حاج محسن سلام...
روابط عمومی وتبلیغات سپاه فراشبند
دیدار با خانواده شهدا:
حوزه شهید چمران دهرم جهت عیادت واحوالپرسی به منزل دو تن از شهدای کربلای 4 رسید تا مایه دل گرمی خود وآنها شوند
به گزارش تنویر فراشبند ؛درابتدا
به منزل شهید بزرگوار شهید غلامحسن غلامی رفتند ولحظاتی با مادر این شهید
بزرگوار گفت وگو کردند .مادر شهید غلامی از ابتدا با دیدن بچه ها خیلی
خوشحال شد وصحبت های زیادی از شهید نقل کردند.ام ا زمانی که بچه ها داشتند
خداحافظی می کردند اشک از چشمانش جاری شد و بغض گلویش را گرفت وچنین گفت
انگار با ردیگر پسرم به دیدنم آمده وحال وقت رفتنش هست.
درادامه سرکشی به دیدار خانواده شهید غریب متانت رفتیم وپدر این شهید بزرگوار با وجود مریضی وکهولت سن از جای خود برخاست وبه استقبال ما آمد یکی از فرزندانش که کنارش بود شروع به صحبت کردن نمود وگفت از چندماه پیش تا به الان هیچوقت خودش به تنهایی از جا برنخاسته بود ولی با دیدن شما نیروی عجیبی گرفتند
درابتدا به منزل شهید بزرگوار شهید غلامحسن غلامی رفتند ولحظاتی با مادر این شهید بزرگوار گفت وگو کردند .مادر شهید غلامی از ابتدا با دیدن بچه ها خیلی خوشحال شد وصحبت های زیادی از شهید نقل کردند.ام ا زمانی که بچه ها داشتند خداحافظی می کردند اشک از چشمانش جاری شد و بغض گلویش را گرفت وچنین گفت انگار با ردیگر پسرم به دیدنم آمده وحال وقت رفتنش هست
درادامه
سرکشی به دیدار خانواده شهید غریب متانت رفتیم وپدر این شهید بزرگوار با
وجود مریضی وکوهلت سن از جای خود برخاست وبه استقبال ما آمد یکی از
فرزندانش که کنارش بود شروع به صحبت کردن نمود وگفت از چندماه پیش تا به
الان هیچوقت خودش به تنهایی از جا برنخاسته بود ولی با دیدن شما نیروی
عجیبی گرفتند
درادامه سرکشی به دیدار خانواده شهید غریب متانت رفتیم وپدر این شهید بزرگوار با وجود مریضی وکهولت سن از جای خود برخاست وبه استقبال ما آمد یکی از فرزندانش که کنارش بود شروع به صحبت کردن نمود وگفت از چندماه پیش تا به الان هیچوقت خودش به تنهایی از جا برنخاسته بود ولی با دیدن شما نیروی عجیبی گرفتند
درابتدا به منزل شهید بزرگوار شهید غلامحسن غلامی رفتند ولحظاتی با مادر این شهید بزرگوار گفت وگو کردند .مادر شهید غلامی از ابتدا با دیدن بچه ها خیلی خوشحال شد وصحبت های زیادی از شهید نقل کردند.ام ا زمانی که بچه ها داشتند خداحافظی می کردند اشک از چشمانش جاری شد و بغض گلویش را گرفت وچنین گفت انگار با ردیگر پسرم به دیدنم آمده وحال وقت رفتنش هست
